مربوط به این یادداشت
Feb 6, 2007
بی شک منتشر کردن متن چت از طرف کسی که مدت زیادی در دنیای وبلاگستان بوده و من بیش از چند بار به وبلاگ اش سر نزده ام می تواند دلایل زیر را داشته باشد:
الف) با انتشار این متن، این انسان در پی اثبات بیشتر خود به اهالی وبلاگستان بوده:
الف. یک) در آن نوشته چیزهایی مطرح شده است که با توجه به آن مردم خواهند فهمید که چت کننده ها چگونه او را مهم فرض کرده و درباره ی وی این همه حرف می زنند. این می تواند اولین دلیل برای انتشار باشد چرا که منتشر کننده از اینکه اینچنین، این همه، دو نفر درباره ی وی حرف می زنند خوش اش آمده است و اثباتی ست برای مهم بودن وی و خودباوری فرد. با توجه به اینکه قبلا این فرد از چت کننده ها دل خوشی ندارد و با هم دشمن عقیده ای هستند، مردم خواهند فهمید چگونه کسانی که این همه او را مورد تهاجم قرار دادند چه نظر مثبتی به وی دارند طوریکه حتی بعد از چندیدن ماه صحبت او از بحث هایشان تمام نمی شود.
الف. دو) مردم خواهند فهمید که اینان در پی برنامه ریزی و قشون کشی برای شکست دادن وی بودند. و این یعنی اثبات قدرتمندی او از طرف کسانی که به قول خودشان قبلا شکست اش داده اند و او که پیش از این به سکوت مطلق فرو رفته بود و مراحل اضمحلال را طی می کرد.
ب) چنین انسانی فکر می کند که با انتشار چنین متنی می تواند خدشه ای به شخصیت طرف دیگر وارد نماید:
ب. یک) از آن متن مردم خواهند فهمید که این چند نفر چقدر شخصیت پلیدی دارند که چنین بدجنسانه راجع به مردم انسان دیگری قضاوت می کنند. آنها را دست می اندازند و مسخره می کنند و از زندگی خصوصی دیگران برای هم نقل می کنند.
ب. دو) مردم به اسرار این دو نفر که مورد قبول جامعه نیست آگاه خواهند شد و این برای شخصیت آنها لطمه وارد خواهد کرد. آنها الکل می نوشند و درباره ی علف و حشیش و تریاک و سکس حرف می زنند.
ب. سه) مردم درباره ی شخصیت واقعی انسانهای دیگری که در پشت این صفحه ی اینترنتی برای خود اسم و رسمی پیدا کرده اند خاصه که یکی دو تای آنها دشمن وی بوده اند پی خواهند برد و این ضربه ی دیگری است بر آنانی که قبلا با وی بحث می کردند وکارشان با وی به فحش کشی رسیده بود.
ب. چهار) مردم فکر خواهند کرد که چگونه چنین انسانهای فرهیخته آدمهای بی کاری هستند که این همه با هم سر یک موضوع چت می کنند.
ج) چنین انسانی در پی به هم زدن روابط بین دوستان چت کننده هاست.
د) محض تفریح*
دلالیل چنین رفتاری، اگر هر کدام از این فرضیه ها درست باشد، به ترتیب آورده می شود:
الف) این انسان در زمینه های دیگر زندگی نتوانسته است خود را اثبات کند و به وبلاگستان دل خوش کرده است:
الف. یک) این انسان نیاز به تایید دوباره و به دست آوردن اعتماد به نفس از دست رفته اش بود. می توان تصور کرد که پیش از این چگونه در پی چنین فرصتی به کمین نشسته بود.
الف. دو) این انسان اهل مبارزه است. حتی اگر در زمینه ی علمی و عقیدتی باشد. پس با این انسان نباید بحث کرد چرا که بحث را به چشم جنگ می بیند. شکست در بحث، شکست وجود اوست. پس او به دنبال کشف واقعیت نیست بلکه به دنبال اثبات آنچه هست است.
ب) دل این انسان از آن دو چت کننده پر است و به هر طریقی شده اینچنین با به پایین کشیدن آن دو نفر دیگر نزد دیگران می خواهد دل خود را خالی کند:
ب. یک) این انسان نمی داند که هر دو دوست گاهی درباره ی دوست مشترک دیگری که دارند با هم حرف می زنند چه برسد درباره ی کسی که این همه وقت برایش صرف کرده اند تا پیروز شوند. و این برای تفریح چیز بدی نیست.
ب. دو) این فرد درباره ی آنچه که در جامعه می گذرد خبر ندارد و نمی داند که الکل و حرف زدن راجع به تریاک و حشیش چیزهایی نیست که بتواند شخصیت کسی را پایین آورد.
ب. سه) این فرد مسائل را با هم قاطی می کند. نمی داند با پیشنهاد همخوابی شخصیت علمی فرد پایین نمی آید گرچه در دید من شخصیت اجتماعی اش هم پایین نمی آید. اما گویا در نظر این فرد هر دو اینها رخ خواهد داد.
ب. چهار) همین فرد هم منتشر کننده ی چت فرهیخته هم اگر در ساعت بیکاری و خستگی اش چت نکند به جلق روی خواهد آورد. کسی نگران بینایی و شنوایی اش است و چت را ترجیح می دهد. گرچه گاهی هم جلق تجویز می شود.
ج) چنین انسانی دنیایی به اندازه ی وبلاگستان دارد و از زندگی واقعی به بیرون پرت شده است.
د) این انسان از خودخواه ترین انسانهاست؛ شاید بیشتر از من نیز. به خاطر تفریح از هر چیزی استفاده می کند. از او بترسید.اینها چیزهای خامی بود که در نگاه اول می تواند حدس زد و اصراری به درستی صددرصد هیچ کدام از آنها نیست.
Anonymous said...
من از همه جا بی خبر، متن چت را خواندم. حالا اگر حقیقی است، در کنار زشت بودن کار این انسان، فکر میکنم که تا حدودی به اهدافش رسید. وقتی عده ای با تشکیل باند، بخواهند شخصیت همدیگر را بمباران کنند ، قائم شدن پشت سنگر اخلاق هنگامی که ضربه عظیمی خورده اند، بیشتر به دلقک بازی می ماند تا دفاع از اخلاق جوانمردیپ.ن: من به شخصه بوی گندی از هر دو جبهه به مشامم خورد---klulu
10:32 PM
peakovsky said...
نمی دانم ایمد را دیدی یا نه.ولی به نظرم باید یک گزینه هم اضافه کنی:د) محض تفریح
11:02 PM
Creature said...
جناب ِ بی نام/کلولو!اجازه بده در باب ِ "اخلاق جوانمردی" و "دلقک بازی" برایت بگویم!این باند همان است که تو پس از بحث در باب ِ "اسلام ستیزی" و دهن دریدگی هایت در کامنت هایِ خلبانِ کور و سپس قهر کودکانه ات، از آن (درباره ی دزدیِ مطالب ات) تقاضایِ کمک کردی و همین باند هم جوانمردانه از تو دفاع کرد.این فرصت طلبی ات هم لابد جزءِ همان اخلاقیات ای ست که بارها برایِ من روضه ی التزام به آن را خوانده ای.بنظرم وقاهت ای که در نامه ی کمک ات به آن دزد نسبت دادی بمراتب کمتر از وقاهتِ توست.شامه ات از بویِ گندِ خودت آزارت نمی دهد که حین نیاز، ناگهان همین "باند" را "اتحادِ متشکل" می خوانی و می خواهی؟عزیزم! باور کن تو کوچکتر از آن هستی که بخواهی نسبت به "ضربه ی عظیم" سخنی بگویی!شخصیتِ امیدِ میلانی مطلقاً نیازی به بمباران ندارد. چرا که یکی از بزرگترین افتخاراتِ امیدِ علمدار، بمبارانِ شخصیتِ خودش است.دلقک بازی جز این نیست که در چنین جنجالی، بی توجه به متن یادداشتِ من، پشتِ سنگر اخلاق پنهان شوی و دیگران را به آن متهم سازی.خاستگاهِ یادداشتِ مخلوق واضح است:اذعان به خطایِ اخلاقی خویش و اعلام خطایِ اخلاقی ای در قد و قامتِ "رذالت"، از جانبِ امیدِ میلانی.خیانتِ امیدِ علمدار میلانی نسبت به این هفت نفر و تبعاتِ این خیانت پیشِگی، همان حقیقتی ست که از درکِ آن عاجز هستی.
4:06 AM
Anonymous said...
و اما ساتگين گراميجانم برايت بگويد ابتدا ميخواهم نکته اي را در رابطه با سخنان کلولو و مخلوق روشن کنم و بعد بروم سرسخنانم اين ماجراي حميت قسمتي باند خلبان مخلوق دخوانگشت را خود من ابتدا مطرح کردم و کلي با همه آنان سر و کله زدم همه شاهديد ولي کلولوي گرامي دقت بايد بکني که اگر من اين حق را براي سرکوفت بر اين چهار دوست دارم اينحق به دليل اين به من داده شده که خودم هرگز با حميت قسمتي با کسي برخوردنکرده اميعني من کار خود را کرده ام و اگر کساني هم بنابر موتيو خود با من همراه بوده اند ديگر به من مربوطنيست من هرگز از کسي نخواسته ام که به ياريم بشتابدمگر نه ؟ولي اميد ميلاني که خود همواره با مشتي خدمه وحشمه سراغ ديگران من جمله خود من رفته است و به قول يکي از شما سگ شکاري تربيت ميکند که از آن استفاده دو جانبه ميبرده استبه اين معني که در شوکا نشسته و با مهرباني پولقهوه هاي گلناز و سوفيا و مهناز و بگير و برو را حسابکرده و با مهرباني به آنان مشتي دختر را دور خود جمع کرده و از آنان استفاده هاي خروس قندي برايجذب دوستان جوان مذکر و بر سر دوستان پير مونت ( يعني خودم )زدن ميکرده گه ميخورد و به وسط لنگ نه نه مادرجنده اش ميخنددکه اکنون فکر کند اين ها بر سر او ريخته اند !!!!!!ميشود مال مسلمان را بردن و بعد فغان کردن مگر نه کلولو جان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و اما از اين حرفها گذشته با اجازه ساتگين گرامي ميخواهمپيامي براي اميد ميلاني بفرستم اميد جان ...ابدا دشمن تو نيستم و تو هم دشمن من نيستيسه نفر را در اين وبلاگستان نشان کرده ام و نامشان را هم برايهم گفته ام و تو جزو آنان نيستي يعني عليرغم تمامي مواضع مشکوک و ضد مردمي که گرفته ايترا هم از خودمان ميدانم به همين دليل ميخواهم ازت خواهش کنم با من وارد يک بحث طولاني در همين پيامگير شو و بدون دخالت احدي فقط من و تو با هم گپ بزنيم خيال سر تو زدن را ندارم خيال تحقير ترا ندارم خيال قانع کردن ترا هم ندارم بيا برايم بنويس چه فکر ميکني راجع به موقعيت و کل رژيم ايرانمن هم پاسخت را ميدهم شايد کمکي به همه باشد ولي يادت باشد اگر اين تصميم را گرفتي براي نانا از اين که اشتو کهازن چه گهي خورد و فشنباج چه گهي در جواب او خورد نياري برايم گه خوردن هاي افراد مهم مانند گه بي تفاوت است .ميخواهم بدانم خودت يعني اميد ميلاني چند مرده حلاج بوده است تا کنون اگر مايل بودي به قول فروغ .......بسم الله ..................نانا
4:25 AM
BA}{AR said...
من که چیزی دست گیرم نشد. خوب بود ارجاعی به این «متن چت» می دادید تا نا آشناهایی مثل من هم بتوانند بحث را دنبال کنند.بااحترامبهار
11:01 AM
Creature said...
جهتِ پاسداشتِ املایِ زبانِ فارسی:... بنظرم وقاحت ای که در نامه ی کمک ات به آن دزد نسبت دادی بمراتب کمتر از وقاحتِ توست.
2:07 PM
ساتگین said...
محمد کلولوی عزیز! تا آنجایی که من میدانم مخلوق و خلبان و باقی با شخصیت امید میلانی کاری نداشتند. بحث بر سر مسايل دیگر بود و طبیعیست که در بحثهای فلسفی و عقیدتی و هر چیز دیگر هر کسی می تواند شرکت کند. اما بخت بد امید میلانی آن بود که انسانهای مطلعی با وی به بحث می پرداختند. این که میگویم بخت بد چرا که وی تا آنجایی که من متوجه شدم به بحث به چشم مبارزه مینگرد وگرنه اگر هدف از بحث دانستن واقعیت است بخت بد و شکست و پیروزی معنایی ندارد.بهار جان! شاید به دلیل شلوغ نشدن وبلاگ به هیچ کدام ا زمطالب لینک ندادم.
4:29 PM
امیدِ میلانی said...
ساتگینجان، هر سه دلیلی که خودت کشف کردی درست است؛ ولی بهتر بود از دستِ میرزا کپی نمیکردی تا تا نوشتهات از ابتدا تا انتها کاملاً بیخطا میبود.ناناجان، اهلِ وبلاگخوانی نیستم و جز مالِ تو، هودر و کلنگ بهندرت وبلاگهایِ دیگر را میبینم. اینجا را هم نخستین بار است که با اشارهات در وبلاگِ خود آمدم تا ببینم چه بحثی میخواهی. من با کمالِ میل آمادهیِ بحثام، ولی البته به شرطِ اینکه دشمنی کنی، تو سرم بزنی و تحقیرم کنی؛ اگرنه به چه انگیزهای؟در پاسخِ سؤالاتی که نوشتی۰. خود را پیش از هرچیز یک دهاتی میدانم، و مفتخرم که فریبِ زرق و برقهایِ شهر را نخورده و تسلیمِ آن نشدهام. ۱. من عمیقاً طرفدارِ این رژیم و مخصوصاً شخصِ احمدینژاد و خامنهای هستم. به احمدینژاد ایمان دارم، و خامنهای را یکی از عاقلترین و هوشمندترین کسانی میدانم که شناختهام؛ به عنوانِ مثال تهاجمِ فرهنگی را چه درست گفت، و چه احمق بودم آنزمان که نفهمیدم.۲. نه جنگی اتفاق خواهد افتاد، و نه تحریمِ جدی. حکومتِ ایران امروز در مطمئنترین وضعیتِ خود پس از انقلاب است و خطرات کمتر از هر زمانِ دیگر. آمریکا توانِ شکستدادنِ ایران را ندارد، و در صورتِ حمله به ایران در عرضِ ۴-۵ سال کاملاً گاییده خواهد شد.۳. تغییرِ رژیمای در کار نخواهد بود. جمهوریِ اسلامی بسیار قویتر از آن است که با بچهبازیهایی مثلِ انقلابِ رنگی بخواهند تغییرش دهند؛ و ما هم بیکار ننشستهایم که اجازه دهیم اتحادِ گستردهای در میانِ غیرِمذهبیها علیهِ حکومت شکل گیرد.۴. آمریکا مرده. برخی منتظرِ فروپاشیِ آمریکا نشستهاند، ولی درحقیقت آمریکا هماکنون هم فروپاشیده است، و سازههایش چنان از هم دور شدهاند که دیگر هیچکس نمیتواند دورِ هم جمع و رویِ هم سوارِشان کند. جنگ با تروریسم را آغاز کردند تا دشمن را دور از مرزهایشان بکوبند و دنیا را ایمن کنند، ولی همین امروز شکست خوردهاند و دور نیست که این جنگ به درونِ مرزهایشان برسد.۵. اسلام که اعراب را متحد کرد و به ایران حمله کردند، هیچکس در ایران انگیزهای برایِ مقاومت نداشت و ایرانیان همراهِ مهاجمان بودند. همینطور بود وقتی آتیلا هونها را متحد کرد و به روم تاخت، یا وقتی چنگیز مغولان را گردِ هم آورد و چین را فتح کردند. به همین زودیها کسی مجاهدان را متحد خواهد کرد و به آمریکا خواهد تاخت، و هیچکس آنجا انگیزهای برایِ مقاومت نخواهد داشت، حتی برایِ حفظِ جان یا مالِ خودش. هیچچیز این جسدِ متورم را از خوردهشدن حفظ نخواهد کرد. شکست در این جنگ آرزویِ همهیِ آمریکاییهاست. و من هم دعا میکنم در میانِ سربازانِ امامِ زمان باشم.خوش باش که قرونِ وسطی میرسد.آها، یک چیزِ دیگر، اگر افکار و احساساتام را برایِ یک روانپزشک شرح دهم تشخیصاش پارانوید-شیزوفرن در مراحلِ ابتدایی خواهد بود. امیدوارم هرچه زودتر از این مراحل بگذرم، و در اوجِ بیماری شاهدِ ظهور باشد.
9:06 AM
امیدِ میلانی said...
راستی ساتگینجان، حالا که دستبهتقلبات خوب است این را هم اضافه کن:«برایِ اثباتِ رذالت و خیانتپیشهگیِ خود»آخر پس از آنهمه وقت که پنبهیِ اخلاق میزدم مخلوق هنوز حرفم را نفهمیده بود و باور نمیکرد التزامی بدان نداشته باشم؛ خواستم مسئلهیِ اخلاق را به طورِ عملی به او (و دیگرانی نظیرِ او) نشان دهم تا دوزاریشان بیفتد.حالا یک بار هم باید عداوتِ شخصی را نشاناش بدهم، تا این را هم بفهمد و با بیاخلاقی اشتباهش نگیرد؛ بالأخره فرصتاش پیش میآید که این را هم یادش بدهم (زکاتِ علم؟). ولی متأسفانه این مورد از آنجا که شخصی است نه عمومی میباید در دنیایِ واقعی تحقق یابد نه در دنیایِ عمومیِ مجازی.
9:15 AM
ساتگین said...
امبد جان! گرچه تقلب چیز بدی نیست اما نقلب نبود چون اشاره کردم که میرزا پیشنهاد داده. این چیزی هم که نوشتی که اضافه کنم از مجموع چیزهایی که اشاره کردهام برداشت میشود. لازم نیست بند دیگری اضافه شود.راستی این تحلیلهایت از مجمهوری اسلامی و آمریکا خیلی به دور از عقل بود. حال بهتر منطق انسانی که چنان کار بچهگانهای می کند که متن چت را منتشر کند بهتر میفهمم. نمیدانم پیش از خواب چه مصرف میکنی که با پیامبران قرین شدی و پیشگویی نموده و وعدهی آخرت را در این دنیا میدهی.
11:30 AM
امیدِ میلانی said...
ساتگینجان، صمیمانه تبریک میگویم که عقل مجهزی؛ واقعاً تحتِ تأثیر قرار گرفتم، باور نمیکردم هیچکس بتواند بفهمد که اینها عقلانی نیستند.ولی حالا خودِمانیم، به نظرت منتشرکردنِ متنِ چت بچهگانهتر است یا اینطور تحلیلکردن؟درضمن، هنگامِ نوشتن مراقبِ غلطهایت باش که یادآورِ حالدادنهایِ خدایند. خاتمی همیشه مدام در حالِ تپقزدن بود، ولی از احمدینژاد یک بار هم نشنیدهام. راستی تپقزدنهایِ بوش هم شنیدنی است.
1:59 PM
Anonymous said...
امید ِ به علم د ِه ارواح اون کون گشادت زیاد نوستراداموس نخون.نانا تو هم بیکاری وقتتو صرف این مردک ابنه ای می کنی؟ خوشتون میاد این طوری زرت و پرت می کنه و به ریش و پشمتون میخنده؟ امید کن
3:21 PM
Anonymous said...
نانا اونایی که کونشون بدجور بو می ده - عین آریا که پشتش نماز می خونی -صداشونم در نیومده. بازم قربون صفا و مرام مخلوق که اون قدر صادق و با جنبه هست که خودش به خطاهاش اقرار کنه. چاکرشم هستم ازشم پول گرفتم این جا براش تبلیغ کنم. نمی دونی بدون. این قدر هم صرف بحث و گفتگو با کسی که جای سر و کونش عوض شده نکن خنگ خدا. امید کُن
3:27 PM
Anonymous said...
دوستان همگي برويد کنار بگذاريد من و اميد ميلانيکمي در اين وبلاگ با اجازه ساتگين عزيز بحث و گفتگويسازنده کنيم البته سازنده براي من و اميد و شايد هم شماها !!!!!اميد جان ابتدا بگذار از تو تشکر کنم که اولين قدم را برايروشن شدن خودت و من برداشتي اگر تو اين سخنان را نهاز روي عصبانيت و کينه و موقعيت کنار ديواري که اکنون دارينوشته باشي و با کنترل ذهني خود نوشته باشي ميرومسر پاسخ هايت ولي اگر صرفا بر مبني لگدي در هوا ول کردن باشد باز همخبر ندارم زيرا ترا نميشناسم ولي چون خبر ندارم که تو واقعيميگوئي يا مسخره ميکني و يا هر هدفي ديگري داشته باشيفرض را بر اين که اينان که نوشته اي اعتقادات واقعي تو هستندميگذارم پاسخت را يک به يک ميدهم ((ناناجان، اهلِ وبلاگخوانی نیستم و جز مالِ تو، هودر و کلنگ بهندرتوبلاگهایِ دیگر را میبینم. اینجا را هم نخستین بار است که با اشارهاتدر وبلاگِ خود آمدم تا ببینم چه بحثی میخواهی. من با کمالِ میل آمادهیِ بحثام، ولی البته به شرطِ اینکه دشمنی کنی، تو سرم بزنی و تحقیرم کنی؛ اگرنه به چه انگیزهای؟))اميد جان ...مرسي که مرا ميخواني يعني که اعتقاداتم و سخنام برايتاهميت دارد که زحمت خواندن مرا از ايران ميکشي احتمالا با صد دردسربرايت ولي دوست عزيز يادت نرود که براي بحث نبايد شرط گذارد !!!!! ديگر تواز سعيد ممتيک که قر و قاطي تر نيستي ؟ من با او هم بحث کرده ونکات خود را به روي دايره ميريزم و تلاش هم براي درک سخنان پريشاناو ميکنم مدرک = بحث هاي اخير در پيامگير شبح ((در پاسخِ سؤالاتی که نوشتی۰. خود را پیش از هرچیز یک دهاتی میدانم، و مفتخرم که فریبِ زرق و برقهایِ شهر را نخورده و تسلیمِ آن نشدهام. ))بسيار عالي است که دهاتي هستي !!!!!! ولي فريب زرق و برق شهرها را نخوردن همواره از دو موضع است يعني مخالف زرق و برق از موضع عقب مانده بيابانگرد بدويمخالف زرق و برق از موضع درک شهر و مدرنيزم و تمامي باقي ال دت جازاگر تو ادعا ميکني که فريب زرق و برق شهر ها را نميخوري پس بايد بگويم شکر ميخوري که ژان لوک گدار را که هيچ ربطي به دهات فرانسهنداشته است ميپرستي و در کافه شوکا که کافه اساسا يک مفهومکاملا مدرن شهروندي است پلاسي !!!!زيرا دهايتان در ايران و اروپا و تمامي جهان معمولا (( تکيه اي )) دارندکه در آن دور هم جمع ميشوند بنابراين تو هم بايد به جاي شوکا رفتن ......بروي در يکي از مساجد محل بنشيني و با مشتي فاطي کماندو و برادر !!!!! بنشيني و کلهپاچه بخوري و برايشان از امام زماني که تو سرباز او هستي سخنبگوئي پريود ((۱. من عمیقاً طرفدارِ این رژیم و مخصوصاً شخصِ احمدینژاد و خامنهای هستم. به احمدینژاد ایمان دارم، و خامنهای را یکی از عاقلترین و هوشمندترین کسانی میدانم که شناختهام؛ به عنوانِ مثال تهاجمِ فرهنگی را چه درست گفت، و چه احمق بودم آنزمان که نفهمیدم.))بسيار عالي ...من هم تا حدي با تو موافقم به اين معني که من همخامنه اي و احمدي نژاد را ابدا دست پائين نگرفته و وزن سياه و بسيار فشرده اي به آنان ميدهم ولي اين گروه با من شهروند مدرن .....نه همبستگي منافع مالي و نه منافع ذهني دارند بنابراين به عنوان يک انسان ميگردم گروهي را که حافظ منافع من باشند بيابم بگذار با مثالي روشنت کنم :فرض ميکنم که زمان ظهور خمر سرخ در کامبوج تو يک اميد همين شکلي که الان هستي بوده باشي هنگامي که يورش خمر سرخ به روشنفکران شهري و نهادهاي شهريشروع شد اگر آنان به کافه شوکاي کامبوج ميريختند و تو و دوستانمونثت را با زور اسلحه براي (( کشاورزي )) به شکل بيگاري و اعمالشاقه ميخواستند به دهات ببرند اين شمايان عکس العملتان از دو حال خارج نبوده است يا با کمال ميل با آنان ميرفتيد و يا مقاومت ميکرديد در صورت مقاومت در جا در همان کافه شوکا کشته شده و در صورترفتن تبديل به يک حيوان از همان حيواناتي که خمر سرخ بودند ميشديد شک ندارم توي اميد ميلاني از کساني بودي که جسدت را بايد دراون کافه بيابيم زيرا از هرچه گذشته تو همواره مخالفي ......................مگه نه ؟اگر نظرم درست است برايت ؟...آي ...رست ...ماي ...کيس ((۲. نه جنگی اتفاق خواهد افتاد، و نه تحریمِ جدی. حکومتِ ایران امروز در مطمئنترین وضعیتِ خود پس از انقلاب است و خطرات کمتر از هر زمانِ دیگر. آمریکا توانِ شکستدادنِ ایران را ندارد، ودر صورتِ حمله به ایران در عرضِ ۴-۵ سال کاملاً گاییده خواهد شد.))کاملا باهات جز مورد امريکا توان شکست دادن ايران را ندارد موافقمآري نه جنگي خواهد شد و نه تحريمي ديگر زيرا رهبر خمر سرخيان ايرات تسليم شده است ميگي نه برو يهنگاهي به برنامه هاي تلويزيون ايران که زيتون در آخرين پستشنهاده بکن و تغيير شوک آور را حتي براي من که نه هزار مايل از شماو ايران دورم ببين تو با توهم قدرت دسته خمريان سرخ ماجرا را مينگري من با واقعيت مسلم با پوست و گوشت و چشم و چال مغز خودم نگاهش ميکنم به همين دليل عليرغم ندانستن فلسفه و جامعه شناسي و بگير و برونميدانم چرا تحليل هاي من هر روز قدرتش بيشتر ميشود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو ميداني چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟((۳. تغییرِ رژیمای در کار نخواهد بود. جمهوریِ اسلامی بسیار قویتر از آن است که با بچهبازیهایی مثلِ انقلابِ رنگی بخواهند تغییرش دهند؛ و ما هم بیکار ننشستهایم که اجازه دهیم اتحادِ گستردهای در میانِ غیرِمذهبیها علیهِ حکومت شکل گیرد.))اميد جان ...مشگل عدم درک تو از وقايعي که ميگذرد اين است که تصورميکني دوره همان دوره جلال و شکوه و بريز و بپاش اوج خميني استعزيز من تمام شد و رفت اگر آن دوره زمان جلال و شکوه رايش سوم اسلامي !!!! بود بالاخره مگر رايشتاک سوراخ سوراخ نشد و به عنوان عبرتي به همان شکل سالهانگاهش نداشتند به تمامي پاکي هاي عالم شايد سي سال پيش عکس هاي بسيارجالبي در کنار سوراخ هاي رايشتاک برلن انداخته ام که سوراخ هاي شليک هاي بمب را به آن بسيار نت تر از روي نه چندان زيباي خودگفته ام به عکاس بيندازد البته کاملا قبول دارم که جنگ امريکا و فاندمنتاليزم به دليل وجود القاعدهبسيار طولاني خواهد بود ولي ايران ديگر استيت فاندمنتالهاي اسلامي نخواهد بود اين را برايت گارانتي ميکنم و اين گارانتي هم به وقت گل ني ...نيست عزيرم بسيار بسيار نزديک است يعني تا عيد همين امسال پريود ((۴. آمریکا مرده. برخی منتظرِ فروپاشیِ آمریکا نشستهاند، ولی درحقیقت آمریکا هماکنون هم فروپاشیده است، و سازههایش چنان ازهم دور شدهاند که دیگر هیچکس نمیتواند دورِ هم جمع و رویِ همسوارِشان کند. جنگ با تروریسم را آغاز کردند تا دشمن را دور ازمرزهایشان بکوبند و دنیا را ایمن کنند، ولی همین امروز شکست خوردهاند و دور نیست که این جنگ به درونِ مرزهایشان برسد.))ببين اميد جان بگذار يه کمي برايت از سرمايه و سرمايه داري بگويمسرمايه را بايد به کار انداخت تا مفهوم سرمايه داري را بدهد يک سرمايه دار که ثروت خود را در صندوقي قفل کند سرمايه دار ناميده نميشود سرمايه دار بايد سرمايه خود را با ريسک به کار اندازد و در اين رابطهمداوما خود را باز توليد کند سرمايه داري از سکون فراريست و مداوما مشغول جستجوي راه هاو روش هاي جديد براي (( پرافيت )) است بنابراين به انتظار فروپاشي امريکا ....که اکنون قدر قدرت ترين نوعسرمايه داري بر آن حاکم است نباش خصوصا که راجع به امريکا توجه کن که :اينان بر مبني سخنان اجداد دليرشان معتقدند که صاحب بزرگترين آزادي هاي جهان هستند و وظيفه بسط و گسترش اين آزادي هابر عهده آنان است و منظور اينجا از آزادي هم بر قراري همان ارزش هاي غربي سرمايه داريست يعني اينان اگرچه لباس ساري زنان هندي را تحمل ميکنند ولي ابدا و اصلا هيچ اينترستي به اين که زنان کت و دامن پوش به اداره برويشان با لباس ساري سر کار بيايند ندارند مطلقا - ارزش هاي خود را دارند و به آن افتخار ميکنند والسلام-خوب اين نگاه بالاي اينانبه دولت مردانشان و سرمايه دارنشاناين امکان را داده که جنگ کنند با هر کشوري و تمامي مدت تاريخ امريکا از جنگ خالي نيست يکي بعد از ديگري در اين زمانکوتاهي که از کشف امريکا ميگذرد خوب عزيزنم با چه معجزه اي تو فکر ميکني که در اين جنگ رژيمايران پيروز خواهد بود ميشه به منم بگي اگه بخواهي ؟؟؟؟؟؟؟((۵. اسلام که اعراب را متحد کرد و به ایران حمله کردند، هیچکس در ایران انگیزهای برایِ مقاومت نداشت و ایرانیان همراهِ مهاجمان بودند. همینطور بود وقتی آتیلا هونها را متحد کرد و به روم تاخت،یا وقتی چنگیز مغولان را گردِ هم آورد و چین را فتح کردند. ))ميدوني اميد جان از اين بخش که به تاريخ و اسلام باز ميگردد مرامعاف کن زيرا نه علمش را دارم و نه اکنون برايم مهم است يادش جاودان بيژن جزني کتابي نوشت در زندان به نام (( گذشته چراغ راه آينده است ))و در آن با ذکر اشتباهات گروه هاي سياسي وضع حاکم آن روزما را کمي تحليل کرداين کتاب همانند انجيلي که در هر متل و هتلي در امريکا بالايتخت مشتري است بر بالاي تخت کمونيست هاي ايراني بود يک نسخه ولي من نانا ....به توي اميد و باقي خودمان ميگويم که ما اکنونوقت بررسي گذشته را نداريم زيرا خودمان در پروسه يک عدد تحول بزرگ تاريخي در ايران و تبعات آن در کل جهان هستيم مگر نه ؟بيا به چيزي که ميگذرد هم اکنون رايت نو....فکر کن و ببين کهتو اميد جان که ميخواهم ترا به فرزندي خود (( ادابتت )) کنمبسکه دوست داري عينهون من باشي !!!!!!!!!چشمان بابا قوريت را باز کن و به همين لحظه تاريخي که همه مونتوشيم بيشتر فکر کن برايت مفيده !!!!!!!((به همین زودیها کسی مجاهدان را متحد خواهد کرد و به آمریکا خواهد تاخت، و هیچکس آنجا انگیزهای برایِ مقاومت نخواهد داشت،حتی برایِ حفظِ جان یا مالِ خودش. هیچچیز این جسدِ متورم را از خوردهشدن حفظ نخواهد کرد. شکست در این جنگ آرزویِ همهیِ آمریکاییهاست. و من هم دعا میکنم در میانِ سربازانِ امامِ زمانباشم.))خوب اي خاک بر سر الاغ ...تو چرا ميخواهي که همراه سربازان کف به دهان آورده متعفن بو گندوي امام زمان به امريکا بيائيبلند شو ...خودم برات يک عدد دعوتنامه ميرفستم و ترا ساپورتمالي ميکنم و برايت اينجا کار هم ميابم و ميشوي ..پسر نانا به امريکا آمده اي ..از نزديک نانا خانم را ديده اي و ميتواني حتيمدل بادي لنگويجش را هم تقليد کني منتهي مسکولن ...کمي پديده هاي اعجاب آور غرب را از نزديک مشاهده کرده ايپاکي و صفا و بي ريائي و راستگوئي و عدم فضولي و بگير و بروهارا در اين مردم ديده ايو بعد ميتواني اگر سربازان امام زمان به امريکا حمله کردند همينجابا دو انتحاب کاملا آزادانه آنتخاب کني که ميخواهي چيزهاي جديدي را که ديده اي بيشتر ببيني يا ميخواهي بروي کمي نارنجک در کون کمي هسته کني و بزني سر و کول مثلني برج معروف شيکاگو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!((خوش باش که قرونِ وسطی میرسد.آها، یک چیزِ دیگر، اگر افکار و احساساتام را برایِ یک روانپزشکشرح دهم تشخیصاش پارانوید-شیزوفرن در مراحلِ ابتدایی خواهدبود. امیدوارم هرچه زودتر از این مراحل بگذرم، و در اوجِ بیماری شاهدِ ظهور باشد. ))ميدوني اميد جون بگذار بي پرده و رک و راست بگويم برايت مانندباقي حرفهايم اميد جان تو کلي با استعدادي منتهي استعداد خود را در تخريب بکارميبري ابدا اشکالي ندارد اگر فکر ميکني که بخش پليد وجودت بر بخش نيک وجودت قالب استکاري از دست کسي برايت بر نميايد والسلامولي اگر بين اين دو بخش سرگرداني و هريک ديگري را آزار ميدهدراهت از نظر من گاد مادرت ....و از آن مهمتر شايد پتنشال يک دوستکمپتتيو آينده ........اين است که تنها يک بار تاکيد ميکنم تنها يک باربيائي و مثلني بگوئي :نانا جان سخنانت را قبول ميکنم و بخشا دارم لجبازي ميکنم اين سخن از دهانت بخصوص در اين شرايط که گوشه ديوار نهاده شده ايتمامي قدرت ذهنت را به دست بخش خوب ميسپرد که تو را هم درسرازيري (( معمولي )) شدن که همگي ما هستيم بي برو برگردبيندازد و کنارمان رهسپار شوي برو کتاب (( جن زدگان)) داستايوفسکي را بخوان اميد جان در اين کتاب دو شخصيت هستند که يکي فکر کنم نامش شاهزاده استاورگين است و ديگري يک دوست خبيث آنارشيست که اگرچه اين شاهزاده از پليدي نزده ميرقصد و نيازي به پليدي اينوردست ندارد ولي اين وردست معجوني از پليدي است همه شکله و حتي پليدي سياسي در آن زمان بسيار کتاب عميق و به نظر من کتابي است که بايد انسان بارها وبارها از ابتدا تا انتها بخواند تا کمي چيزي دستگيرش شود بحثت را ادامه بده چشم براهم ...........................نانا
6:03 PM
peakovsky said...
عمری نانا فحشم داد و هر از گاهی که لینکی از جایی بود و می رفتم سراغ وبلاگش می دیدم ای بابا هنوز فحشم می دهد. چون این افشای حوزه خصوصی برایم جالب بود ببینم بحثش به کجا می رود نشستم کامنت نانا را خواندم. انتظار داشتم یک شکم سیر فحش بخوانم ولی به جایش حرفهای معقولتری دیدم (حالا موافق باشم یا نباشم) بعد فکر کردم خب این اواخر در وبلاگش چه کرده است و انقدر برایم جالب بود نوشته هایش که نیم ساعتی الان مشغول بودم و از بسیاری پستها خوشم آمد، آن قسمت پاگنده هم برایم جالب بود. خلاصه فهمیدم چرا امید می خواندش یا دیگران. البته گمانم حالا باز هم مدتی فحشم بدهد.حالا خودش گفته است کسی اینجا حرف نزند و خودش و امید طرف باشند ولی خب نانا کامنت دانی نداشت.در ضمن، می گوئید امید گوشه گیر کرده است. ولی من می گویم ادمی که به گفته خودش دیوار وجود خارجی ندارد را چطور می توان قانع کرد در گوشه گیر کرده است. من هنوز فکر می کنم همه اینها را امید محض تفریح انجام می دهد.
9:35 AM
Anonymous said...
ميرزا پيکوفسکي گرامي مرسي که با بعضي از سخنانم موافقي روشم را کمي تغيير داده ام زيرا ديگر نيازي براي توهين و فحش نمي بينم و فکر ميکنم به اندازه کافي خود را شناسانده و تثبيت کرده امدخالتت به دعوائي که تو در آن نقشي نداشتي و مطلقا واقعيت چيزي را که ميگذشت نميدانستي باعث شد که درسي به توبدهم ابدا شخصي نبود بلکه بي زنس بود !!!!!بفرما.. در همين پيام بالا نوشته اي :((کامنت نانا را خواندم. انتظار داشتم یک شکم سیر فحش بخوانم ولی به جایش حرفهای معقولتری دیدم ))خوب ميرزاي گرامي اين (( انتظار)) ميداني نامش چيست ؟پيش داوري و بر مبناي ساخته ذهن خود ديگري را قضاوت کردن مگر نه ؟بايد ياد بگيريم به جوهره کار داشته باشيم نه به روکش شکلاتيداداش زاده .جوهره هر چيزي به ما ميگويد - بخشي که تو ميديدي ((سطح )) بود فقط . و اين ما بوديم که درون را نميديديم والسلام بگذريم ((در ضمن، می گوئید امید گوشه گیر کرده است. ولی من می گویم ادمی که به گفته خودش دیوار وجود خارجی ندارد را چطور می توانقانع کرد در گوشه گیر کرده است. من هنوز فکر می کنم همه اینهارا امید محض تفریح انجام می دهد. ))خوب ميرزاي گرامي ....اگر اين ديوار براي اميد ميلاني وجود ندارددليل اين نيست که ديوار وجود ندارديعني در محضر جامعه مثلني ورود ممنوع به خياباني يک طرفه کاريستغير قانوني ولي مگر کساني اين ورود ممنوع را نميروند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ميروند يعني به ديوار اهميتي نميدهند ولي ديوار سر و مرو و گندهو ضامني براي منافع کل مردم وجود دارد و نامش خيابان يک طرفهورود ممنوع است مگر نه ؟شکستن اين قانون و ورود به خيابان يک طرفه کاري انقلابي نيست زيرا تو به منافع تمامي کساني که از روبرويتميانند تعرض و تجاوز ميکني با اين قانون شکني اميد ميلاني ديواري را که منافعش را به خطر اندازد ناديده ميگيرديعني نه اينکه ديوار نيست بلکه او ناديده اش ميگيرد خوب اگر حمقي هم اکنون ميگويد امريکا هيچ غلطي نميتواند بکندو خيالتان راحت باشد که منم طاووس عليين شده ميتوان به سخنانش ذره اي اهميت داد؟سخنان حمقي نژاد ....ناديده گرفتن ديوار استولي هم تو و هم من و هم باقي دنيا ميدانند که ديوار وجود داردو بسيار جدي هم وجود دارد و امکان تخريبش بر سر شخص حمقي نژاد از همه بيشتر است والسلام من قصد مجاب کردن اميد را ندارم ...براي من به تفاهم رسيدن بااميد ميلاني از همه چيز مهمتر است به من چه که او بر مبناي هرچي که ميبنيد به جهان نگاه کند به من چه که او از آنارشيزم و اخلاق بخشي را که دوست دارد گرفته و باقي را که دوست ندارد به نسيانميسپارد به من چه که استعداد و توان خود را با مشتي بچه مدرسه اي دخترو پسر در کافه ها تلف ميکند به من چه که او با (عرض معذرت از خودش) اين همه شمبولش را بالاگرفته و به صورت خود ميشاشد گاها مانند همين مورد آخرمن اميد ميلاني را مردي بالغ ميدانم که با بسياري از ديدگاههاي اوموافقم و با بسياري هم مخالف و اگرچه شما او را بهتر از من ميشناسيد امروز با رفتن به لينکي کهچت خلبان و مخلوق را گذارده بود ديدم که تمامي آل دت جاز را پاککرده و مقاديري مطلب از خوشه را لينکش را گذارده پاسخ مرا ندادن و ختم غائله کردن از طرف او براي شخص من به معنياين است که با روش خود به من ميگويد که :- نانا تو راست ميگي بخشا لجبازي ميکنم و همين براي من کافيست من که نميخواهم به او ..يه ..يه ...يه ....يه ...بو ...بو کنم که ؟؟؟؟(اين اصوات بالا کاريست که بچه هاي امريکائي ميکنند و به معني از کونم بخور که قنده است !!!!!!)بنابراين با او دوستم و تلاش خود را براي کمک فکري به او مينمايمهرکسي که هست مهم نيست و هرکاري هم ميکند مهم نيستو فکر ميکنم اينک ديگر بايد ما هم برويم سر روال معمول خود و کاري به او نداشته باشيم دشمن هم که نيستيم عده اي بدبخت بيچاره هستيم که بيست وهفت سال تمام است در کابوسي که خداوند عالميان نصيب هيچگرگ بياباني نکند گرفتاريم والسلام .............................نانادر ضمن ميرزاي گرامي اين تفريح کردن و خنديدن و لذت بردن از کار خود را به والله شاملو چپ و راست در مورد اين گونه افراد بسيار به کار ميبردهم کتبي و هم شفاهي و ميگفت :خود گوزي و خود خندي بابا عجب مرد هنرمندي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
4:40 PM
peakovsky said...
بنده به هیچ وجه قصد دخالت نداشتم و ندارم. هووم. خب آن پیش داوری حرف درستی بود. ولی خب اگر از اطلاعاتی که تا امروز جمع کرده ایم استفاده نبریم و پیش داوری نکنیم برای چه آن اطلاعات را جمع می کنیم. در مورد گوشه امید هم فرمایشت متین است. من همانطور که خودت هم گفتی فقط نظرم این است که نمی شود به امید ثابت کرد در گوشه گیر کرده است (که البته من نمی دانم گیر کرده است یا نه) که البته معلوم شد قصد شما هم اثبات این مساله به امید نیست. در ضمن تا انجا که من فهمیدم ار فرمایشات امشب امید، او از بحث در نرفته است و قرار است بیاید چیز بگوید. یا حداقل خودش اینطور گفت.
10:33 PM
Anonymous said...
ميرزاي گرامي ابتدا پاسخ ترا ميدهم و سپس ميروم سراغ پاسخ اميدنکته اي است بسيار مهم که اشاره اي به آن کرده اي و بايد پاسخت دهم نوشته اي :((ولی خب اگر از اطلاعاتی که تا امروز جمع کرده ایم استفاده نبریمو پیش داوری نکنیم برای چه آن اطلاعات را جمع می کنیم))ما اطلاعات را جمع ميکنيم و در مغز خود بايگاني ميکنيم برايزمان لازم با مثالي برايت ميگويم مادر و پدري که به پسرانشان حرمت جان انسان را آموخته باشنداگر در موقعيتي قرار گيرند که عده اي بر سر بچه اي ريخته به اوتجاوز جنسي ميکنند اينان اگر شجاع باشند براي نجات کودکميشتابند ولي اگر ترسو باشند فرار ميکنند و خود را از کثافتي که اين افراد به جان انساني ميزنند دور ميکنند مشاهده اين گروه انسان ......بلافاصله اطلاعاتي را که والديندر مغز اينان کرده اند برايشان مجسم ميکند و ارزش ها شکلميگيرد و از آن استفاده ميشود ورنه اگر بروي از جنگل يک انسان فرضي بدوي را بياوري خواهيديد که او با کمال ميل در اين خشونت و سبعيت اول همه پيشقدم است زيرا مغزش اطلاعاتي را که آن پسران (احترام گذاردن به يک انسان ديگر دارند) ندارد .اطلاعات ما از آدم ها مرتبا تغيير ميکند و اگر قضاوتمان عقب بيفتدديگه واويلا چيزي که ميخواستم بگم در پاسخت همين است من ناناي روزي که وارد اينجا شدم با من نانائي که چهار سال تقريباشب و روز با شما بوده ام بايد برايتان تفاوتي کنم مگر نه ؟بنابراين روزي که من به تو فحش دادم تا امروز زماني گذشته و تغييراتيهم در من و هم در تو و هم در مباحث اينجا و هم در ايران و هم در کلجهان حادث شده داشتن اطلاعات به معني بلافاصله استفاده کردنش نيست بايد ذخيرهکني براي وقت گل ني يک عدد مثال پت... تي ...ک ...هم برايت دارم ايميلي که پسري راجع به مهناز از ايران فرستاد و من در ذهنم ذخيرهکرده و روز لازمه از آن استفاده کردم با باقي فکت و فيگورها مگر نه ؟بين اين دو حادثه تقريبا فکر کنم دو سالي طول کشيد !!!!!ميدوني ميرزاي عزيز ..من ابدا نميخواهم چيزي را به اميد ثابت کنمميخواهم يخ لجبازي او را بشکنم و بقدري با او سر و کله خواهم زد که بالاخره بگويد گه خوردم نانا جانمثل الاغ دارم لجبازي ميکنم زيرا از خودم و زندگيم و باقي همه چيبيزارم و نفرت دارم و موجودي با هوش هستم که حقم خورده شدهاست بس که تلخ و سياه و گه و نکبت هستم والسلام ..........نانا
12:55 AM