مربوط به این یادداشت
Feb 8, 2007
امید جان! واقعا از این قسمت نوشته ات خوشم آمد:هیچکس نمیبینید که در جامعهای زندگی میکند که « هیچکس راستاش را نمیگوید»، هیچ کس تعریف دیگران را که میشنود نمیبیند که شیره است روی سرش. هیچ کس از دروغ و از شیره ناراضی نمیشود، نبود حابهمالی است که میآزاردشان. این است عاقبت مردمی که چشمانشان را به روی بدیهیترین خقیقت جلوی چشمشان میبندند و خود را وقف بندبازیهاشن کنند.
at 20:34
- Others, Psychology
13 comments:
mohammad said...
بله. زيباست و به کلي درست. اما من نميدانم چرا کسي اين جملات را نقل ميکند که جزيي از همين مردمي است که ازشان نام برده. من و يحيا يک بار کوشيديديم در برابر اين موج مهيب توده اي بايستيم و ديدي که چه شد؟ در واقع در حال حاضر اين من بودم که حق داشتم چنان سخناني بر زبان بياورم چرا که درست خلاف ان موج رفتم ولو به ضرر خودم بود و بيش از همه خودم و يحيا را افشا کرديم. اميد حرف قشنگي زده اما فقط حرف زده. ما کار قشنگي نکرديم اما فقط براي يک بار هم که شده و براي اولين بار اين "کار" را کرديم.
11:37 PM
Anonymous said...
مملي ببره ملقب به آنتونيوس عزيزم از نظر من تو و مخلوق ابدا کاري که خلاف کد انساني باشد نکرده ايد چرا ؟برايت مينويسم شما به عنوان دو دوست از بين گروهي از دوستان که بينتانشکر آب شده است به هر دليلي مهم نيست مانند تمامي آدم هاي ديگر در تمامي کشورهاي ديگر در اين ميان با هم چتي کرده ايد در اين چت بدون سانسور با هم گفتگو کرده ايد براي مني که از دوستان گروه شما نيستيم و يک ناظر هستمحرفهايتان به خاله زنکي حتي حرفهاي بوش و چيني هم نيست اين حد ميروم ......خوب من اگر با شهين سخن بگويم که خودم را در باره مهين سانسور نميکنم که حالا مهين رفيق شهره مثلني باشد به من چه ؟شما راجع به شهين و مهين سخن گفته ايد کاملا بي ريا و اينميان هم مخلوق و هم تو با آگاهي کامل به سخناني که گفته ايدکه حداقل براي گروه خودتان مطلبي را روشن کنيد با کمال شهامت و بدون هيچ دروغ و ريائي کل چت را فرستاده ايد خوب بايد دقت کنيد چاپ اين متن خصوصي بين شما دو نفر ابدا واصلا و بر مبناي هيچ قاعده و قانوني گناه شما نيست شما دو نفر اتفاقا بر عکس يک عدد (( سنت )) را بنا نهاده ايد کهبر مبناي آن يعني بابا بول شت بسه ديگه تا کي خودمون رو گولبزنيم و بگوئيم شهين خوب است و مهين بهتر است و تقي نازنين تر است و حسن ماه جبين تر ولمان کنيد تا رک و راست به هم نگوئيم که چه دردي داريم نميتوانيمدردمان را درمان کنيم ابدا تلاشي براي توجيه درد دل هاي دوستانه شما با هم و در اين ميانبه اصطلاح !!!!!! جريحه دار شدن بعضي ها ......نميکنم اهل سفسطه نيستم همين چت تو و مخلوق کلي از فرضيه هاي ذهني مرا مهر تائيد ميزند ولي من که براي تائيد حرف خودم نيست که ميان شما هستم منبراي کمي نور پاشاني اونم فقط به دليل تجربه است که اين ميانخوش دست و پائي ميزنم عزيزم بسيار کار درستي کرديد در فرستادن متن چت و اميد هم بسيار کارنادرستي کرد در چاپش و همان گونه که خودتان شاهد بوديد اين برايش ــ بک فاير - بود من تصور ميکنم همه ما بايد شروع کنيم از حقيقت گفتن و از راستيو شرافت سخن گفتن و خلاصه کلام که دارم ميرم براي شخص خودخلبان کور عزيزم که از قدرتت در اين چت بسيار بسيار لذت بردم و اساساديگه يه جور ديگه بهت نيگا نيگا ميکنم پستي بامزه بذارم از معرفت ايراني که يکي از خصلت هاي خوب ماستبابا جان من تو يه کله گنده روي بدنت است بنويس برامون نوکرت برم که وقت نوشتنه و هر هر کر کر خنديدن ....نانا
12:19 AM
ساتگین said...
به نظر من انتشار چت چیز مهمی نبوده است. من به این به چشم یک کار تازه و خنده دار بی خود می نگرم. من که فقط خندیدم از رابطه ی جالبی که بین شماست و طرز حرف زدن و بحث کردنتان. انتشار این متن شخصیت هیچ کدام از طرفین (نه امید نه شما) را خدشه دار نمی کند و اصلا چیزی نیست که ناراحتی تولید کند. همه این روزها چت میکنند و پشت سر دیگران حرف زدن چیز عمومی بوده است.مشکل آنجا ایجاد می شود که امیر از امید انتظار داشته است که چت را منتشر نکند و برای این به اصول اخلاق متوسل می شود. به نظر من منتشر کردن آن کار غیر اخلاقی نبوده است مگر اینکه تعریف تازه ای بنا به پیشرفت تکنولوژی از چت بکنیم و بگوییم منتشر کردن چت کاری غیر اخلاقی است (برای این کار پیامبرش رو هم باید تولید کرد آخه... کار سخت می شه بی خیال شین). اگر از دید امیر اشکال کار (غیر اخلاقی بودن کار ) در اینجا باشد که با چنین انتشاری حرفهای بین چند نفر به دیگران هم انتقال داده شده است، خوب حرفهای بین گلناز و امیر هم به محمد انتقال داده شده است! اما به نظر من این انتظار بی جایی است. امیر نمی بایست انتظار پایبند بودن به اصول اخلاقی را از جانب کسی که با وی کل کل کرده است داشته باشد. مثل اینکه از دشمن ات انتظار داشته باشی که به تو فحش ندهد در حالی با وی در جنگ هستی و کشت و کشتار صورت می گیرد.من هم اگر جای امید بودم شاید همین کار را می کردم. می دانم که اکنون امید چقدر غرق لذت است و این لذت دوچندان می شود اگر شما فکر کنید که آسیبی به شما وارد شده است. من که چیز خاصی در این چت نمی بینم که چنین آسیبی به شما برساند. مردم خود همه این چیزها را می دانند. در واقع شاید نظر مثبتی هم داشته باشند که شما خود، این چت را به دوستانتان بدون سانسور فرستادی؛ خصوصیت اخلاقی ای که در بازار خریدار زیادی دارد هر چند با توجه به این نوشته ی امید ( که من اینجا کپی کرده ام) مردم در درون انتظار چیز دیگری دارند. در واقع نوشتن متن قبلی درباره ی امید ایراد گرفتن از وی نبود، بلکه، در حد خودم، نشان دادن دلایل ذهنی چنین اقدامی بوده است.هر کس دیگری در شرایط امید بود چنین کاری انجام می داد و فکر کنم شما باید کمی باهوش تر می بودید اگر می دانستید که با چنین کاری ناراحت خواهید شد.
7:28 AM
نیما دارابی said...
بند دال شاید درست تر باشد. به هر حال هیچ گزینه ی نجاتی برای این بشر باقی نگذاشته ای. این که می گویید به هر حال الان در خانه ی من نشسته و دارد آبجو می خورد. تصور نمی کنم چنین حجمی بتواند غرق لذت شود.
4:06 PM
Anonymous said...
ميرزا پيکوفسکي گرامي مرسي که با بعضي از سخنانم موافقي روشم را کمي تغيير داده ام زيرا ديگر نيازي براي توهين و فحش نمي بينم و فکر ميکنم به اندازه کافي خود را شناسانده و تثبيت کرده امدخالتت به دعوائي که تو در آن نقشي نداشتي و مطلقا واقعيت چيزي را که ميگذشت نميدانستي باعث شد که درسي به توبدهم ابدا شخصي نبود بلکه بي زنس بود !!!!!بفرما.. در همين پيام بالا نوشته اي :((کامنت نانا را خواندم. انتظار داشتم یک شکم سیر فحش بخوانم ولی به جایش حرفهای معقولتری دیدم ))خوب ميرزاي گرامي اين (( انتظار)) ميداني نامش چيست ؟پيش داوري و بر مبناي ساخته ذهن خود ديگري را قضاوت کردن مگر نه ؟بايد ياد بگيريم به جوهره کار داشته باشيم نه به روکش شکلاتيداداش زاده .جوهره هر چيزي به ما ميگويد - بخشي که تو ميديدي ((سطح )) بود فقط . و اين ما بوديم که درون را نميديديم والسلام بگذريم ((در ضمن، می گوئید امید گوشه گیر کرده است. ولی من می گویم ادمی که به گفته خودش دیوار وجود خارجی ندارد را چطور می توانقانع کرد در گوشه گیر کرده است. من هنوز فکر می کنم همه اینهارا امید محض تفریح انجام می دهد. ))خوب ميرزاي گرامي ....اگر اين ديوار براي اميد ميلاني وجود ندارددليل اين نيست که ديوار وجود ندارديعني در محضر جامعه مثلني ورود ممنوع به خياباني يک طرفه کاريستغير قانوني ولي مگر کساني اين ورود ممنوع را نميروند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ميروند يعني به ديوار اهميتي نميدهند ولي ديوار سر و مرو و گندهو ضامني براي منافع کل مردم وجود دارد و نامش خيابان يک طرفهورود ممنوع است مگر نه ؟شکستن اين قانون و ورود به خيابان يک طرفه کاري انقلابي نيست زيرا تو به منافع تمامي کساني که از روبرويتميانند تعرض و تجاوز ميکني با اين قانون شکني اميد ميلاني ديواري را که منافعش را به خطر اندازد ناديده ميگيرديعني نه اينکه ديوار نيست بلکه او ناديده اش ميگيرد خوب اگر حمقي هم اکنون ميگويد امريکا هيچ غلطي نميتواند بکندو خيالتان راحت باشد که منم طاووس عليين شده ميتوان به سخنانش ذره اي اهميت داد؟سخنان حمقي نژاد ....ناديده گرفتن ديوار استولي هم تو و هم من و هم باقي دنيا ميدانند که ديوار وجود داردو بسيار جدي هم وجود دارد و امکان تخريبش بر سر شخص حمقي نژاد از همه بيشتر است والسلام من قصد مجاب کردن اميد را ندارم ...براي من به تفاهم رسيدن بااميد ميلاني از همه چيز مهمتر است به من چه که او بر مبناي هرچي که ميبنيد به جهان نگاه کند به من چه که او از آنارشيزم و اخلاق بخشي را که دوست دارد گرفته و باقي را که دوست ندارد به نسيانميسپارد به من چه که استعداد و توان خود را با مشتي بچه مدرسه اي دخترو پسر در کافه ها تلف ميکند به من چه که او با (عرض معذرت از خودش) اين همه شمبولش را بالاگرفته و به صورت خود ميشاشد گاها مانند همين مورد آخرمن اميد ميلاني را مردي بالغ ميدانم که با بسياري از ديدگاههاي اوموافقم و با بسياري هم مخالف و اگرچه شما او را بهتر از من ميشناسيد امروز با رفتن به لينکي کهچت خلبان و مخلوق را گذارده بود ديدم که تمامي آل دت جاز را پاککرده و مقاديري مطلب از خوشه را لينکش را گذارده پاسخ مرا ندادن و ختم غائله کردن از طرف او براي شخص من به معنياين است که با روش خود به من ميگويد که :- نانا تو راست ميگي بخشا لجبازي ميکنم و همين براي من کافيست من که نميخواهم به او ..يه ..يه ...يه ....يه ...بو ...بو کنم که ؟؟؟؟(اين اصوات بالا کاريست که بچه هاي امريکائي ميکنند و به معني از کونم بخور که قنده است !!!!!!)بنابراين با او دوستم و تلاش خود را براي کمک فکري به او مينمايمهرکسي که هست مهم نيست و هرکاري هم ميکند مهم نيستو فکر ميکنم اينک ديگر بايد ما هم برويم سر روال معمول خود و کاري به او نداشته باشيم دشمن هم که نيستيم عده اي بدبخت بيچاره هستيم که بيست وهفت سال تمام است در کابوسي که خداوند عالميان نصيب هيچگرگ بياباني نکند گرفتاريم والسلام .............................نانا
در ضمن ميرزاي گرامي اين تفريح کردن و خنديدن و لذت بردن از کار خود را به والله شاملو چپ و راست در مورد اين گونه افراد بسيار به کار ميبردهم کتبي و هم شفاهي و ميگفت :خود گوزي و خود خندي بابا عجب مرد هنرمندي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!عمری نانا فحشم داد و هر از گاهی که لینکی از جایی بود و می رفتم سراغ وبلاگش می دیدم ای بابا هنوز فحشم می دهد. چون این افشای حوزه خصوصی برایم جالب بود ببینم بحثش به کجا می رود نشستم کامنت نانا را خواندم. انتظار داشتم یک شکم سیر فحش بخوانم ولی به جایش حرفهای معقولتری دیدم (حالا موافق باشم یا نباشم) بعد فکر کردم خب این اواخر در وبلاگش چه کرده است و انقدر برایم جالب بود نوشته هایش که نیم ساعتی الان مشغول بودم و از بسیاری پستها خوشم آمد، آن قسمت پاگنده هم برایم جالب بود. خلاصه فهمیدم چرا امید می خواندش یا دیگران. البته گمانم حالا باز هم مدتی فحشم بدهد.حالا خودش گفته است کسی اینجا حرف نزند و خودش و امید طرف باشند ولی خب نانا کامنت دانی نداشت.در ضمن، می گوئید امید گوشه گیر کرده است. ولی من می گویم ادمی که به گفته خودش دیوار وجود خارجی ندارد را چطور می توان قانع کرد در گوشه گیر کرده است. من هنوز فکر می کنم همه اینها را امید محض تفریح انجام می دهد. 9:35 AM
4:38 PM
4:38 PM
اول:
انتشار آن چت را خودِ میلانی بهتر می فهمد که مهم بود یا نه. کار حقیری بود اما نه اینکه هر کار حقیری بی تاثیر و بی اهمیت هم باشد.
دوم:
چند نفر در این چت پشت ِ سر هم حرف زده بودند و حرفهای درشتی هم زده بودند. بنابود همان چند نفر از قضاوتهایی که نسبت به یکدیگر کرده اند باخبر شوند. بنا بود تعینات ِ وجودی ِ خودم، خلبان و آن شش نفر دیگر را پیش چشم هم بیاوریم.نمی دانم این نسبی گرایی ِ تو چه گستره ای دارد اما اخلاق را لااقل باید در حد ِ نوعی قرارداد ِ نانوشته بپذیری و الا چنین نسبی گرایی خود ویرانگر خواهد شد.اگر می خواستیم آن متن را روی ِ نت قرار دهیم مرض نداشتیم که تنها برای شش نفر ای میل کنیم.حیثیت ِ برخی افراد در این چت موردِ قضاوت قرار گرفته بود و بنا بود تنها همان افراد باخبر شوند نه همه ی عالم.تعریف ِ تازه از اخلاق و یافتن پیامبر هم حرفی ست مضحک و بی معنی.امیدوارم واضح باشد که گستره ی انتشار هشت نفره در قیاس با گستره ی عمومی ساختن اش، بسیار ناچیز است.من در باب ِ همان گستره ی ناچیز هم خطای خود را پذیرفتم اما برایم جالب است که آن را با انتشار عمومی اش یکسان می پنداری.
سوم:
اینکه از امید ِ میلانی چه انتظاری باید داشت هیچ ربطی ندارد به اینکه کار امید اخلاقی بوده است یا نه.کار امید بی شک خیانت به هر هشت نفر بود (اسم اش را هر چه می توان گذاشت – کار نو، کار خنده دار و ... - اما حقیقت اش با این نامگذاری دگرگون نمی شود.) ولی از آن مهمتر همان حاشیه ی امنی ست که او بابت ِ تصریحات ِ مکرر به انحطاط ِ خود برای خویش دست و پا کرده است و بخوبی در نگرش تو نیز حضور خود را نشان می دهد.دست بر قضا تمام حرفِ من همین بود که تبهکار بودنِ یک فرد سبب ِ توجیهِ تبهکاری اش نمی شود.
چهارم:
من از دشمن ام انتظار ِ شرافت داشتم. و آن انتظار البته بیهوده نبود زیرا ارزش شرافت خودبسنده است و به چیز دیگری وابسته نیست از جمله به اینکه کسی شرافت پیشه کند یا نکند.الان البته با تمام خوش بینی ام نسبت به آدمها دانسته ام که امیدِ میلانی شرافت ندارد اما بازهم این سبب نمی شود که او در شرافت نداشتن اش محق/موجه باشد و خیانتکاری اش تقبیح نگردد.تمایزها را که نادیده بگیری همین حکم های نادرستی که صادر کرده ای هم از آن بیرون می آید.
پنجم:
میلانی البته که از این رذالت اش بسیار لذت برده است.ما شاید در فرستادنِ این چت برای میلانی خطا کرده باشیم اما در دراز مدت مشخص خواهد شد که چه کسی حقیقتاً آسیب دیده است و آنچه میلانی انجام داده نشانه ی هوش بود یا بلاهت.
ششم:
مطلقاً اهمیتی ندارد که بگویی من هم اگر جای میلانی بودم شاید همین کار را می کردم (چون شاید برای تو هم همچون میلانی سرنوشتِ هیچکس اهمیتی نداشته باشد.) اما بسیار داوریِ گزافی ست که بگویی هرکس جای میلانی بود همین کار را می کرد.دشمنی با کسی، تلازم با شرافت گریزی ندارد و من در دنیای واقعی دشمنانی داشته ام و دارم که همیشه شرافتِ شان را ستایش کرده ام. خواهش می کنم کمی به سنتِ "مطلق ستیزی ات" در این وبلاگ و تمسخر احکام کلی فکر کن و ببین چگونه می توانی آن نسبی گرایی ِ حاد را با این حکم کلی که مدعی شده ای، جمع کنی!هفتم:درباره ی جمله ای که از میلانی نقل کرده ای نیز به این یادداشت رجوع کن:وقتی که شیاد (پنبه زن) درس اخلاق می دهد
5:23 PM
5:23 PM
ساتگین said...
امیر جان! می دانی که اهل بحث نیستم. حرفم را می گویم حرف را می شنوم و باقی بر حسب ارزش مطلب به عهده ی خودم است که در صورت اهمیت مساله روی حرفهای مقابل فکر میکنم. یک به یک به مطالب ات که به من ربط پیدا می کند جواب می دهم (قسمت سوم و پنجم به همین خاطر بی جواب ماندند) تا منظورم بهتر تفهیم شود و دلخوری ای صورت نگیرد. "اول:انتشار آن چت را خودِ میلانی بهتر می فهمد که مهم بود یا نه. کار حقیری بود اما نه اینکه هر کار حقیری بی تاثیر و بی اهمیت هم باشد."من: شاید خود امید هم متوجه نشده است که چه کرده است. و همین انگیزه ی من از نوشتن مطلب قبلی بود."دوم:چند نفر در این چت پشت ِ سر هم حرف زده بودند و حرفهای درشتی هم زده بودند. بنابود همان چند نفر از قضاوتهایی که نسبت به یکدیگر کرده اند باخبر شوند. بنا بود تعینات ِ وجودی ِ خودم، خلبان و آن شش نفر دیگر را پیش چشم هم بیاوریم.نمی دانم این نسبی گرایی ِ تو چه گستره ای دارد اما اخلاق را لااقل باید در حد ِ نوعی قرارداد ِ نانوشته بپذیری و الا چنین نسبی گرایی خود ویرانگر خواهد شد."من: اخلاق در حد قرارداد نانوشته می تواند باشد، اما وقتی که کسی با نوشتن هم عدم پایبندی به آن را بیان می کند دیگر چه انتظاری از این فرد باید داشته باشی؟ نسبی گرایی در هر حدی ویرانگر است و ما نمی توانیم قرارداد تعیین کنیم که در فلان زمینه نسبی گرا باشیم و در زمینه ی دیگری نه. یا قوانین دنیا یا نسبی است و یا مطلق. مطلق در جایی است که تو با هم قطاران خود راه می پیمایی و نسبی وقتی که کسی با تو همراه نیست. در نوشته ای جدا این را بهتر توضیح خواهم داد."اگر می خواستیم آن متن را روی ِ نت قرار دهیم مرض نداشتیم که تنها برای شش نفر ای میل کنیم. حیثیت ِ برخی افراد در این چت موردِ قضاوت قرار گرفته بود و بنا بود تنها همان افراد باخبر شوند نه همه ی عالم."من: نظر شما متین، اما برای این باید امید هم با شما هم قطار می شد و تو می دانستی که نیست. در نتیجه موضعهای متفاوتی و اخلاق متفاوتی دارد" تعریف ِ تازه از اخلاق و یافتن پیامبر هم حرفی ست مضحک و بی معنی." من: منظورم این بود که نمی توان گفت که حرف زدن پشت کسی ایراد کمتری از منتشر کردن آن در وب دارد. مگر اینکه چنین چیزی را که با عقل نسبی من جور در نمی آید به شکل قانون درآورد و با مقدس کردن اش به خورد مردم داد. حرف پیامبر از آنجا آمد که چنین چیزی به راحتی قابل قبول نیست. یا کار اشتباه است و یا نیست. "امیدوارم واضح باشد که گستره ی انتشار هشت نفره در قیاس با گستره ی عمومی ساختن اش، بسیار ناچیز است." من: درست است، میزان اش کمتر است، اما کیست که این میزان ها را تعیین می کند؟ باید توجه داشت که میزانهای به قول خودت دشمن ات (امید) با میزانهای تو فرق دارد."من در باب ِ همان گستره ی ناچیز هم خطای خود را پذیرفتم اما برایم جالب است که آن را با انتشار عمومی اش یکسان می پنداری."من: نفس کار برای منظور من بود نه گستره ی آن. گرچه باز هم به نظر من چیز بی اهمیت و مسخره ای بود که شاید به هیچ کس جز تو اینقدر اهمیت ندارد."چهارم:من از دشمن ام انتظار ِ شرافت داشتم. و آن انتظار البته بیهوده نبود زیرا ارزش شرافت خودبسنده است و به چیز دیگری وابسته نیست از جمله به اینکه کسی شرافت پیشه کند یا نکند. الان البته با تمام خوش بینی ام نسبت به آدمها دانسته ام که امیدِ میلانی شرافت ندارد اما بازهم این سبب نمی شود که او در شرافت نداشتن اش محق/موجه باشد و خیانتکاری اش تقبیح نگردد.تمایزها را که نادیده بگیری همین حکم های نادرستی که صادر کرده ای هم از آن بیرون می آید."من: ولی من از دشمن ام انتظار هیچ چیزی جز مردن و تسلیم ندارم ( گرچه در چنین موارد بین تو و امید امیدوارم چنین حدی و فکر وجود نداشته باشد. ) مگر اینکه خودم از بین ببرم اش. به همین خاطر بود که تمایزی ندیده ام. "ششم:مطلقاً اهمیتی ندارد که بگویی من هم اگر جای میلانی بودم شاید همین کار را می کردم (چون شاید برای تو هم همچون میلانی سرنوشتِ هیچکس اهمیتی نداشته باشد.) اما بسیار داوریِ گزافی ست که بگویی هرکس جای میلانی بود همین کار را می کرد." من: منظورم هر کس دیگری به جای میلانی بود که با توجه به حرفهای مطرح شده بین محمد و تو آنقدر با وی مشکل دشته و درگیر بوده اید و حس تلافی را در وی برانگیخته اید. برای من سرنوشت انسانهایی که دوستشان می داردم و دشمن ام نیستند اهمیت دارد، اما آیا امید به شما به چشم دوست نگاه میکرد؟ و نمی دانم که با آن کار سرنوشت چه کسانی در خطر افتاده است! از این بابت متاسفم."دشمنی با کسی، تلازم با شرافت گریزی ندارد و من در دنیای واقعی دشمنانی داشته ام و دارم که همیشه شرافتِ شان را ستایش کرده ام." من: متاسفانه با کل این سطر مشکل دارم. برای من یا کسی دشمن نیست و یا اگر هست باید به هر طریقی از میان برداشته شود. منظور من از دشمن، دشمنی است که می خواهی سر به تنش نباشد باقی که همه از خودمان اند و می شود با آنها دوست بود!اگر در چنین حدی از دشمنی که منظور من بوده است انتظار شرافت از دشمن ات را داشته باشی چیز خنده داری از آب در می آید: کشتن یک انسان (دشمن) دور از اخلاق نیست، اما بی شرافت بودن اش نشان دوری از اخلاق است."خواهش می کنم کمی به سنتِ "مطلق ستیزی ات" در این وبلاگ و تمسخر احکام کلی فکر کن و ببین چگونه می توانی آن نسبی گرایی ِ حاد را با این حکم کلی که مدعی شده ای، جمع کنی!"من: حتما این کار را خواهم کرد.
8:22 PM
امیدِ میلانی said...
ناناجان، الآن مستتر از آنام که بخواهم مدتی طولانی پشتِ این دستگاه بنشینم و پاسخِ کافی بنویسم، فردا هم وقت نخواهم داشت، و پسفردا و شاید روزِ بعدش هم درگیرِ کاری خواهم بود که قولاش را به میرزا پیکوفسکی دادهام؛ پس جوابِ درست و حسابی باشد برایِ دوشنبه یا سهشنبه. ولی دست به نقد، با این اطمینانی که دربارهیِ سقوطِ نظام تا عید داشتی، از آنجا که به هر حال نمیتوانم قانعات کنم، حاضرم در موردش شرط ببندم، حاضری یا نه؟ شرط میبندم تا آخرِ فروردین جمهوریِ اسلامی سرِ جا و احمدینژاد در مقامِ خود باشند. چندی است چهار کتاب و دو دیویدی میخواهم ولی اوضاعِ جیبام مانع بوده، شرطِ من اینکه اگر باختی آنها را بگیری و برایم بفرستی. شرطِ خود را بگو. اگر بقایِ جمهوریِ اسلامی و احمدینژاد را هم برایِ شرطبندی کافی نمیدانی بگو شرط را سرِ چه ببندیم.درضمن، من هیچگاه قصد نداشتهام آن متن را تا ابد بگذارم آنجا بماند، چند روز کافیاش بود؛ هرکس فکر میکند کافی نبوده بگوید تا دوباره بگذارماش.
10:09 PM
درباره ی موردِ اول:
در دراز مدت مسلماً میلانی خواهد فهمید که نفهمیده چه کرده و محاسبات اش تا چه حد نادرست بوده است.
درباره ی موردِ دوم:
اینکه بگویی نسبی گرایی در هر حدی ویرانگر است خود نوعی مطلق گرایی ست.
قوانین دنیا یا مطلق است یا نسبی؟قوانین اخلاقی چه؟
در معرفت شناسی هم همینطور است؟
نه دوستِ من!نسبی گرایی و شکاکیت هم موضعی/لوکال می تواند باشد و هم عام/گلوبال.
شکاکیتِ لوکال اتفاقاً بزرگترین دشمن شکاکیت ِ فراگیر است و چنان که این دو با یکدیگر در تعارض اند شکاکیتِ مطلق و جزم گرایی با یکدیگر تعارض ندارند.
به همین نحو می توان نسبیت را در محدوده ی معینی پذیرفت و این مطلق بینی ات که همه چیز یا نسبی ست یا مطلق راه به ناکجا آباد می برد.
می توان در محدوده ای به نسبیتِ اخلاق باور داشت و آنرا تابع فرهنگ/تاریخ دانست و در محدوده ای بنیادی تر، به کلیت و ضرورتِ قوانین اخلاقی قائل بود.مثلاً در همین اخلاق، هیچ کس به این سادگی مطلب را نمی بیند که یا قوانین اخلاقی صرفاً حاصل جعل هستند یا صرفاً حاصل کشف. بی شک گستره ای در اخلاق وجود دارد که حاصل جعل من و تو نیست. مجعولاتِ اخلاقی نیز موردِ التزام هستند تا چه رسد به مکشوفات اش.
امیدِ میلانی اخلاق ندارد نه اینکه اخلاق متفاوتی داشته باشد. هیچ اصل و قاعده ای بر رفتار این آدم جز "خودمحوری" حاکم نیست. (تو اسم اش را بگذار "اخلاق خودمحورانه" اما توجه کن که اینجا اشاره به نوعی خلق و خوی است نه نوعی نظام اخلاقی) واضح است که من به "اخلاق متفاوت" چنانکه هیچ مبنای مشترکِ اخلاقی میانِ انسانها نبیند، قائل نیستم.
منظور شما را که فهمیدم و توضیح هم دادم. واقعاً متعجب ام که باز هم مدعی شده ای عمومی ساختن آن چت با فرستادن اش برای شش نفر یک حکم دارد. بنظرم با این نسبی گرایی عام، تعبیر "عقل نسبی" برای خودت مناسب نیست. "عقل مطلق" برازنده تر است. مطلق گرایی همیشه دو رو دارد.
تمام مشکل از اینجاست که جنس کار ما و میلانی با هم یکی نیست که تو مدعی شوی یا هر دو درست است یا هر دو نادرست.
توجه نمی کنی که میلانی در یک حلقه ی بسته از این متن مطلع شد و اخلاقاً مجاز نبود آنرا از این حلقه فراتر ببرد و آن هم به شیوه ی فرستادن رویِ نت.
این جا دو فعل صورت گرفته است:
فعل اول: ما پشتِ سر یکدیگر حرف زدیم و برای هم فرستادیم.
فعل دوم: میلانی تمام اش را عمومی کرد. میلانی یکی از دریافت کنندگانِ این "پشت سر هم حرف زدن ها" بود نه یکی از عامل های آن.
کار میلانی انتشار عمومی این متن بود نه حرف زدن پشتِ سر کسی.
لااقل پس از کانت مشخص شده که کلیاتِ اخلاقی نه قانونِ صرف (کانورسیشن) هستند و نه از جنس دین و امر و نهی هایِ پیامبرانه. عمومی ساختن متن این چت بر اساس همین اخلاق ای که تو به آن قائل نیستی و صرفاً بر اساس دوست یا دشمن بودن، ارزش فعل هم در نزدت تغییر می کند، خیانتِ بزرگی بود.
نسبی گرایی حاد به اینجا می رسد که درباره ی یک واقعیتِ بدیهی برایِ من بنویسی چه کسی تعیین می کند که گستره ی همگانی با گستره ی هشت نفره تفاوت دارد.
میزانِ من و دشمن من در این مورد اتفاقاً کاملاً همسان بوده و الا اگر گستره ی هشت نفر را با همه یکسان می پنداشت، هرگز انگیزه ای برایِ عمومی کردنِ این متن پیدا نمی کرد.
گفته ای نفس کار برایت اهمیت داشته نه گستره ی آن حال آنکه در این مورد گستره ی عمل مهمترین چیزی ست که همان نفس عمل را تشخص می بخشد.
نفس کار میلانی مگر چه بوده؟
جز عمومی کردنِ متن؟
این کار مگر هویتِ متمایزی جز همین عمومی کردن هم دارد؟
برایِ تو این قصه البته بی اهمیت و مسخره بوده و از نوع پرداختن ات به ماجرا نیز می توان این را استشمام کرد اما در خطا هستی اگر گمان کنی همه مانندِ تو به چشم تفریح به این ماجرا نگریسته اند.
درباره ی موردِ چهارم و ششم:
اصولِ پایه ی اخلاقی علی القاعده در موردِ دوست و دشمن به یکسان اعمال می گردد و الا اگر مانندِ تو "ارزش" را تابع "احساس" کنیم (و بگوییم تنها سرنوشتِ دوست اهمیت دارد نه دشمن) که دیگر نام اش "اخلاق" نیست بلکه رفتاری ست تابع حب و بغض.اگر نمی دانی برایت می گویم که امیدِ میلانی نه سرنوشتِ دوست برایش اهمیت دارد و نه سرنوشتِ دشمن و این را از رذالتِ اخیرش بخوبی می توان دریافت. بر همین اساس لااقل در موردِ این آدم، مطلقاً موضوعیت ای ندارد که به ما به چشم دوست نگاه می کرد یا دشمن."یک نیهیلیستِ حقیر"، این تعبیری ست که برایِ من تداعی کننده ی نام امیدِ میلانی ست.
درباره ی موردِ هفتم:
برایِ من دشمن ای وجود ندارد که بخواهم سر به تنش اش نباشد.
دشمن بمعنایِ متعارف بکار رفته و دشمنی نیز همینطور. این معنایِ ماکزیمالِ تو از دشمن، نه معمول است نه ثمره ای در بحثِ ما دارد.وانگهی من نمی فهمم چگونه در فضایِ مجازی می توان دشمنی داشت که بخواهی سر به تن اش نباشد؟! کسی را که نه دیده ای و نه جز با نوشته هایش سر و کار داشته ای را چگونه می توان تا بدان حد دشمن داشت که مرگ اش را خواستار شوی؟!من انتظار شرافت از دشمن ای داشتم که روزی به او علاقمند بودم. و گرچه الان حقارت اش را به چشم خود دیده ام اما این نه به این معنی ست که خواستار مرگ اش باشم.
این تعریفِ تو از دشمن در فضایِ مجازی بی معناست و طبعاً چنان نتیجه ی خنده داری هم از آن گرفته خواهد شد که کسی را می توان کشت اما آن کس باید شرافت داشته باشد. در این مورد البته بازهم تناقض اصلی متوجهِ خودِ توست و نوع نگاه ات به دشمن. وقتی تو خواستار مرگِ کسی باشی (تعریفِ خودت از دشمن ات) پیشاپیش شرافت را کنار گذاشته ای و در این حال انتظار شرافت داشتن از دشمن ات، یک پارادوکس شرم آور است. من طبعاً با چنین نگرشی بیگانه هستم.
با این تعریفِ تو از دشمن، من بشخصه هیچ دشمنی در دنیایِ مجازی ندارم.
دشمن در اینجا برایِ من چیزی ست در حدِ مخالفِ فکری. من از دشمن خود انتظار شرافت داشتم اما میلانی البته در این ماجرا نیز نشان داد که دشمن حقیری ست.
10:23 PM
10:23 PM
Anonymous said...
و اما فکر کردم کون برهنه بپرم وسط حرفهاي ساتگين و مخلوق و اظهار فضله اي بنمايم جانم برايتان بگويد که بيائيد در تاريخ بشر کميعقب رفته و خود را جاي انسان هاي اوليه گذاردهو سعي در درک کلي مفاهيم در مغز پريميتو آنانکنيم خوب چه شد که انسان گه اش را پس انداز نکرد بهعنوان يک تکه از جواهري که خودش است ؟؟؟؟؟؟چه شد که ابتدا ريد و رفت و سپس ريد و پاک کرد و رفت و سپس ريدن و پاک کرد و شست و رفت ؟؟؟؟و اساسا چرا ريدمان خود را ابتدا در چاله اي دور ازچادرش و سپس تر در چاله هائي بسيار دور از ساختمان ها دفن و از نظر دور کرد پاسخ سئوالات بالا اين است که اين بشر ابتدا کمياز گه اش خورد و ديد بسيار نفرت انگيز است پريودپس درک کرد که خوردني نيست با ريدن کنار چادر قبيله دريافت که هرچي مگس استاز نواحي مختلف آمده و چون قبلا خوردن مگس را تجربهکرده بود و ديده بود او هم مثل گه خودش است بنابراينرفت دورتر چاله اي کند و سرپوش هم برايش گذاشت خوب اين انسان اوليه با تجربه دريافت که گه چيز بدي استاينجا سخن سر بد بودن گه نيست بلکه سخن بر سر يک قرارداد عمومي بين افراد بشر اوليه بوده که يکيش نخوردنگه خود است والسلامو همه به اين قاعده عمل ميکردند الا بچه هاي نوزاد که بايدميخوردند و خودشان تجربه کرده و ديگر طرفش نميرفتنداين قاعده را اخلاق جمعي هم ميگويند يعني اگر امروز ميهماني وارد خانه تو شود با کاسه اي گرم از گه .......شما او را با تيپا از در خانه ات بيرون مي اندازي بابا جان من اخلاق همان مفاهيم و تحربياتي است که انسان هابا خود از اجداد خود حمل کرده و حاصل تمامي تجربيات اينان استو به شکل مداوم هم مشغول تغيير است درست مانند جهان که در حال تغيير است دوستي در تحقيق راجع به زردشت براي تز دکتري خود به نتيجهجالبي رسيده بوده که انسان هاي اوليه در پروسه روبروئي با مرگتقريبا به يک شکل اقدام کرده انديعني ابتدا جسد فرد مرده را بالاي بلنديميگذاردند که به آسمانهاکه براي آنان ناشناخته بود برود زيرا از همان جا آمده است و سپس در يافتند که اين لاشه گنديده آب از آن روان رامرغان و لاشخوران تيکه تيکه کرده براي سلامتش مضر است و شروع بهزير خاک کردن جسدها کرده اند و نکته جالب اين است که در اقصي نقاط جهان بي خبر از هم به اين نتيجه واحد رسيده اند گويا اين مابين مدتي هم جسد را از درختي آويزان ميکرده اند کهشايد دوباره چون درخت رشد کند سال بعد !!!!!!!!خوب تجارت از آدم و حوا به بعد انسان واژه هائي را بالاخره بر ماقالب کرده يعني = آدم نکش يعني = زور نگويعني = دروغ بد است يعني = جنگ طلب نباش يعني ...................بگير و برو حالا اگه مذاهب براي تحميق مردم همين شعارهاي بالا را ميدهندابدا به معني اين که اين شعارها بالاخره قرار است در کل کالبد بشر جايگاه ويژه اي داشته باشند که نيست !!!!!!همواره به مذهبيون گفته ام اگر قرار شما بر اين شعارها باشد مسلمان ترين مسلمانان شما خود من هستم اصول و پرنسيپ هاي شرافت مندانه انساني را رعايت ميکنم وبه آن احترام ميگذارم کون لق کسي که از اين اصول براي ما سو استفاده مذهبي ياسرکوبي يا سانسوري يا فشاري ميکند به من چه ؟من يک انسان خوب باشم يکي بگويد مسلمان است يکي بگويد رند است يکي بگويد بي خداست يکي بگويد الاغ است فرقي براي من ندارد خودم که ميدانمانسان درستي هستم همينبراي من کافيست و از آنجائي که انسان درستي هستم با کمال روشني و شفافيت ميگويم اخلاق وجود دارد و اين اخلاق تمامي ذهن هر انساني است يعنيبدون آن شخص وجود ندارد بارها گفته ام - من عبارتم از پرنسيپ هايم والسلام...............نانا
10:58 PM
به نظر من اين موضوع را ميشود از چند منظر نقد كرد:
1- نيت اميد ميلاني براي افشا يا عمومي كردن گفتگويي كه بجز حيثيت خودش و حيثيت طرف حسابش( مخلوق) حيثيت چند نفر ديگر هم در ميان بوده است.كه با توجه به جهل عموم به نيت او كه خواسته درس اخلاق بدهد و يا درس فلسفه و يا جنگ كند و يا شوخي نميتوان راجع به درست بودن يا نادرست بودن يا حق بودن و يا باطل بودن آن نظر داد. ما نميدانيم شايد ايشان حضرت خضر باشد و تكليفي دارد كه موسي از آن بيخبر است.
2- از منظر اجتماعي اما فقط بحث حيثيت انسان( بشر) به معناي جنريك آن در اجتماع مطرح است.قاتل را اگر شاكي خصوصي ببخشد اما اجتماع راجع به عمل او حرف و حق دارد. نقض اخلاق ( و يا قواعد قراردادهاي اجتماعي در چارچوب دموكراسي)از اين منظر با توجه به عدم اعلام رسمي رضايت بقيه ي افرادي كه نامشان مطرح شده موضوع جاي تامل دارد.اين حيثيت بشر نوعي( شهروند جامعهي دموكراتيك) است كه در معرض هجوم و تعارض و هتك حرمت قرار گرفته.
3- نقد رفتار چتكنندگان هم با تمام ادبيات بكار رفته و رعايت اخلاق يا عدم رعايت آن هم نميتواند مورد بحث تعرض به حقوق اجتماعي شهروندان( نه نامبردگان در متن چت بلكه شهروندان جامعه) قرار گيرد.
بنابراين از منظر يك شهروند وبلاگستان اين تعارض از طرف ني كه شهروند همين جامعه هستم ميتواند مورد نقد قرار گيرد.باقي قضايا به طرفين دعوا مربوط است و من به خود اجازه نميدهم در آن دخالتي نمايم.
اشتباه من اين بود كه در دفاع از حيثيت شهروندي خود بعنوان يك مصداق به كل متن اين چت لينك دادم.
به همين دليل همهي آن افراد بجز اميد ( حتي مخلوق و خلبان)ميتوانند به علت شيوع عملي غير اخلاقي از من گلهمند باشند. و من از اين بابت از آنان پوزش ميطلبم0 هر چند اميد قبلا اين كار را كرده بود).
11:59 PM
11:59 PM
Anonymous said...
و اما اي اميد ميلاني بعد از السلام و عليک و يا ربنا المفيستو بايد خدمتت عرض کنم اشکالي ندارد با مرخصي بي زي نسي شما موافقت ميکنم تا باز گردي و اما راجع به شرط بندي خدمتت عرض کن حضور نامحترم سعيد ممتيک تراخمي در پيامگير شبح گفته امکه اين جانبه يعني نانا خانم را ابدا کسي ديگر نميتوانداين ...تي ...مي ...ديت ...بکند اصلا و ابدا به همين دليل به جاي شرط بندي با تو خدمتت ميگويماساسا شما برنده و امريکا کاري با رژيم ايران ندارد و اينان سر و مرو گنده به گائيدن خواهر ملت ايران اشتغالخواهند داشت تا روزي که خورشيد از حيض انتفاع خارجگردد.يعني وارد بازي تو نميشوم کتاب ها و سي دي را برايتاگر در وبلاگم بنويسي نامش را و آدرسي پستي برايتيافته و خواهم فرستاد قول ميدهم در حضور همه ولي امان از شرط بندي سبک بيخ ديواري دروازه غار که معنايش از کونم بخور که قنده است و بس که ابدا و اصلااهلش نيستم ميدوني اميد ميلاني سالها از روزهائي که انگشتي به کونکسي براي تفرح بکنم و برم پشت ديوار آبجو بخورم و قيليقيلي به گوز خودم بخندم گذشته و رفته ميداني عزيزم بزرگ شده ام .......................................نانا
1:25 AM