من که از اولش هم زبانم بند آمده بود.نه دعوت به یلدا بازی دوستان پر از مهرم و نه داستان احمقانه ی چت مخلوق و خلبان کور که در وبلاگ امید منتشر شد و میل وافر مردهای عزیز را به (به قول گلناز)عمو مردک بازی یا خاله زنک بازی و شکستن حریم دیگران(البته برای فلسفه خوانده های عزیز همه چیز مجاز است) یا هزار و یک داستان دیگه دستم رو روی کیبرد نمیلغزوند.اما نمیشد از دل بزرگ این پسرک چیزی نگم.نمیشد از او و دل کوچیکش و اشکهاش وقتی صورتم رو میدید حرف نزنم.نمیشه از دستای گرم گلناز عزیزم ننویسم.شما زندگی رو به یاد آدم میارید.با همین دستهای بخیه خورده و صورت خط خطی و کبود هم طعم مهرتون رو میچشم.شما نسیم اید در جهنم.من که ناتوان تر از این حرفهام.الهی بوی خوبتان از حافظه ی روزگار پاک نشود دوستهای شیرین تر از جان.
کامنتِ اولِ مخلوق خطاب به سوفیا
داستانِ احمقانه یِ چتِ مخلوق و خلبانِ کور که در وبلاگِ امید (کدام امید؟) منتشر شد؟!
لابد ننه یِ قمر آن نامه ی خصوصی رو در وبلاگِ امیدِ علمدار میلانی منتشر کرده بود.
اثر دستهایِ گرم گلناز رو در این یادداشت بخوبی میشه حس کرد. نشون دادی که کوچولویِ تحتِ تاثیری هستی.
همین گلناز خاله زنکِ عزیز تو بود که بدترین نقل قولِ ممکن رو در موردِ تو به من گفت. (و ابلهی اگر فکر کنی که فقط به من گفته) و ما چه کردیم جز اینکه این نقل قول رو برایِ تو، گلناز و اون کسی که ازش نقل شده بود، فرستادیم؟
آنوقت این وسط چه کسی حریم شکنی کرد؟ لابد همه بجز امیدِ میلانی.
نه به اون بی خیالی پشتِ گوشی ات و نه به این شیطنتِ پشتِ مونیتورت!
اگر برایِ حریم خودت ذره ای احترام قائل بودی، در کمالِ حماقت نقش اون تجاوزگر اصلی رو نادیده نمی گرفتی.
طرح مضحکِ ربط دادنِ ماجرایِ چت به ماجرایِ خط خطی شدن ات رو هم هیچکس جز مهشید (مادرخوانده یِ عزیزت) نمی تونست به این وضوح لو بده.
لابد یادت نرفته که دو سال قبل یادداشتی نوشته بودی که سر پارک کردنِ ماشین با یک مادر و دختر دعوایت شده بود و کتک خورده بودی و باز هم طبق معمول آمدی نالیدی که "می نویسم تا فراموش ام نشود" و من برایت نوشتم که "مسخره است!".اما این دیگر مسخره نیست، چیزی ست در حدِ افتضاح. تقاضایِ کار/شغل از وبلاگستان جز "خودزنی گدامنشانه" نام دیگری ندارد. ارزش تو در همین حد بود؟
کامنتِ اولِ مهشید خطاب به مخلوق
...
کامنتِ دوم مخلوق خطاب به مهشید
مهشید جان!
اول اینکه کامنتِ من خطاب به سوفیا بود و نمی دانم چرا بجایِ او، تو جواب می دهی. من این دختر را نزدیک به سال است که از نزدیک می شناسم. کمابیش با روحیات و باورهایِ او آشنا هستم و او نیز روحیات و باورهایِ من را می داند. بنظرم آنقدر برایش ارزش قایل هستم که اگر انتقادی به رفتارش دارم، بدونِ تعارف به او بگویم.
اگر تو را مادرخوانده ی سوفیا نامیدم به دلیل همین رفتارهایِ مادرانه ی سرکار است. مگر سوفیا زبان ندارد از خودش دفاع کند؟ تو به واقع شباهتی تام به سرپرستِ این دختر پیدا کرده ای. وانگهی مقابله ی بمثل شما در این مورد کودکانه و بی وجه بود. اگر نه هر کس با دیگری ممکن است عقایدِ مشترکی داشته باشد ولی این قبیل غیرت ورزی هایِ تو نسبت به سوفیا چیزی فراتر از اشتراکِ عقیده است. مسلماً اگر کسی به تو انتقادی کرد لزوماً در جبهه ی نانا نیست و اگر هم کسی به نانا انتقادی کرد لزوماً در جبهه ی تو نیست. دنیا چیزی فراتر از مهشید/نانا است و مسلماً فراتر از دنیایِ تو که گویا هر کس با تو نبود با دشمن تو هست.
کامنتِ من آشکارا در موردِ همان حریمی بود که سوفیا مدعی تجاوز به آن شده بود. شما که در دفاع از امیدِ میلانی سابقه ی طولانی دارید. من از شما توقعی جز این ندارم که بر خیانتِ او سرپوش بگذارید. اما تعجبِ من از کسی بود که با او بر سر این ماجرا حرفهایم را زده بودم. تعجب کردم که او از "حریم شکنی" سخن بگوید اما در موردِ "حریم شکن" آدرس عوضی بدهد.
نکند لازم است متن چت دوباره منتشر شود تا بهتر بتوان به آن ارجاع داد؟ در این متن هر کس مسوولِ همان چیزهایی ست که به زبان آورده است. من مسوولِ سخنانِ خلبانِ کور نیستم و او نیز مسوولِ سخنانِ مخلوق نیست. اگر ضعفِ حافظه داری بهتر است یکبار دیگر به متن رجوع کنی و ببینی که در بخش مربوط به سوفیا، من نظرم را بوضوح درباره ی او بیان کرده ام و مسلماً آنچه گفته ام با آنچه تو به من نسبت می دهی هیچ سنخیتی ندارد.
و اما در موردِ واکنش هایِ تو: خیلی جالب بود در زمانی که همه تمرکزشان بر خطی خطی شدنِ این دختر بود، سرکار تنها در متن دوم و آنهم فقط چند خط به این ماجرا اختصاص دادی ولی صدر و ذیل همان پاراگرافِ کوتاه باز هم در حمله و توهین به ما دو نفر بود! گویا در قیاس با ماجرایِ چت، اتفاقی که در دنیایِ واقعی برایِ این دختر افتاده بود اصلاً برایِ تو اهمیتی نداشت.
سوفیا تقاضایِ کار کرده باشد یا کس دیگری، مهم نیست. این درخواست، بویِ گدایی و خودزنی می دهد. سوفیا اگر با این نحوه یِ تکدی گری در وبلاگستان مخالف بود می توانست آشکارا مخالفتِ خود را ابراز کند. آیا ارزش سوفیا در همین حد بود؟ ولی باز هم نمی فهمم چرا انتقادِ من به سوفیا را باید مهشید پاسخ بدهد.
در یادداشتی نوشته بودی که اهل پند دادن نیستی و چه قدر در فضایل خودت از این جهت مبالغه کرده بودی! اما بهرحال این پندهایِ تو مبنی بر تجدیدِ نظر در باورهایِ خودم را جدی نمی گیرم چون برایم واضح است که دچار بدفهمی هستی.من هم دست بر قضا همین را می گویم: مهشید جان! بگذار سوفیا مشکل خودش را خودش حل کند. تو به مشکل خودت بپرداز! چیست سببِ این غیرتِ مادرانه؟ مطمئناً سوفیا در این شرائط بیش از آنکه به یک مادرخوانده یِ متعصب نیاز داشته باشد به یک منتقدِ بیرحم محتاج است.
کامنتِ دوم مهشید
...
کامنتِ سوم مخلوق
مهشید جان!
اینهمه عصبانیت لزومی ندارد.
اینکه به چه دلایل خیرخواهانه ای از او دفاع می کنی برایِ من مهم نیست. مهم این است که به خودت اجازه می دهی بجایِ کس دیگری سخن بگویی، از طرفِ او جواب بدهی و حتی برایِ او تصمیم بگیری که چه زمان حرف بزند و چه زمان حرف نزند.
آن کامنت هم بجایِ یکبار، هشت بار منتشر شد چون این سیستم یونیکِ کامنت گیر سوفی، اول می گوید کامنت چاپ نشد و بعد هم که صفحه را ریفرش می کنی، کامنتت را نمی بینی و گویا ده دقیقه الی یک ربع طول میکشد تا این دیگِ عصر قجری، کامنت را بپزد و آماده یِ مصرف کند.
آن بخش جا افتاده هم "دو سال" بود. دقیق اش را بخواهی: دو سال و یک ماه است. روشن شد؟
لابد می دانی که سوفیا دفعه یِ اولش نیست خودکشی می کند و این خودکشی ها، هم مسخره است و هم غیرمعقول.
مهشید جان! من اصلاً برایِ همدردی با آدمها ساخته نشده ام. من ساخته شده ام برایِ نمک پاشیدن بر زخمشان. این را نمی دانستی؟
عمق ابتذالِ این مسخره بازیها و آه و ناله ها را یکبار برایِ همیشه باید به سوفیا می گفتم. زمان اش مناسب نیست؟ باشد اما مگر تو دفعه یِ اول ات هست که از جانبِ او سخن می گویی؟
ای بابا! تو مگر نبودی که گفتی بگذارم سوفیا مشکل خودش را خودش حل کند؟ اما گویا جایِ "خودش" و "خودم" را عوضی گرفتی عزیزم. بنظرم با این توضیحاتِ نابی که مرحمت کردی بهتر بود می گفتی بگذارم مشکل سوفیا را تو حل کنی!
تو چرا دنیا را فقط با مقیاس نانا می بینی؟ خوب من از اصطلاح خودم استفاده کردم که اتفاقاً نانا هم قبلاً از آن استفاده کرده بود. وقتی به من بگویی از اصطلاح نانا استفاده می کنم، فرضیه یِ من را تایید کرده ای نه تکذیب. من از آن اصطلاح استفاده کردم و دلیل اش را هم مفصل برایت گفتم. مبهم بود؟
چون می بینم که به "کمپلکس نانا" دچار هستی، بد نیست نظرم را درباره یِ او برایت بگویم:
در نانا علیرغم تمام فحاشی ها و توهم هایش (که نشان داده ای به موقع اش تو هم این هر دو را واجدی) نوعی صافی و سادگی وجود دارد که مسلماً در تو نیست. نانا به مخلوق هم پریده با اینحال من در او تظاهر نمی بینم اما در تو می بینم. نانا هر چه که باشد برایِ خودش کامنتِ تایید آمیز نمی گذارد.
در موردِ ماجرایِ چت هم اگر یادداشتِ من را می خواندی، بیخود این چرندیاتِ مظلوم و ظالم را سر هم نمی کردی. در آنجا من اول از همه به خطایِ خودم در فرستادنِ متن چت بدونِ رضایتِ گلناز برایِ آن پنج نفر [آریا، امید، دخو، سرانگشت، سوفیا] اذعان کرده ام و گفته ام که غیراخلاقی بود. اما کدام عقل سالمی این میان، وسعتِ رذالتِ امیدِ میلانی را می تواند با خطایِ من قیاس کند؟ کاش می فهمیدی که امیدِ علمدار فقط در حق من خیانت نکرد! بعنوانِ مثال همین سوفیا دوستِ مشترکِ من و میلانی ست. یکبار از خودت پرسیدی که این آدم چطور توانست خصوصی ترین مسائل این دختر را به رویِ نت بفرستد؟ چطور راضی شد برایِ انتقام گیری از مخلوق و خلبانِ کور، با حیثیتِ بسیاری این میان بازی کند؟ آخر مجبوری اینقدر بی ربط ببافی و قضاوت کنی؟
در موردِ ماجرایِ چت دو موضوع کاملاً از هم جداست: 1) انتشار چت 2) محتوایِ چت.
بخشی از اتفاق اول معلولِ خطایِ من بود که متن را برایِ یک انتقام جویِ بیمار ارسال کردم. من مقصر بودم چون زمینه یِ خیانتِ یک سادو مازوخیست را فراهم کرده بودم. اما تمام بد و بیراه هایی که سرکار در "زنانه ها" نثار من و دوستم کردی بخاطر محتوایِ چت بود. درسته؟ خوب! من بی شک هر آنچه در متن چت گفته ام را قبول دارم. اما تو گویا اصلاً حرفهایِ من را نخوانده ای یا فقط حرفهایِ یک طرفِ چت را خوانده ای و بحسابِ دیگری گذاشته ای. در این چت سه نفر حضور دارند: مخلوق، گلناز، خلبانِ کور. هیچیک از این سه مسوولِ حرفهایِ دیگری نیست. بخش بزرگی از این متن صرفاً نقل قولِ خاله زنکی هایِ همین گلناز خانوم است که مسلماً مسوولِ آن من و محمد (خلبانِ کور) نیستیم. در موردِ سخن محمد (نه مخلوق) هم راجع به دخترها، بعنوانِ یک حکم کلی البته خطاست اما بی شک بخشی از حقیقت در آن نهفته است. کما که از نظر من این سخن در موردِ پسرها هم به همان طریق موجبه ی جزئیه صادق است. یعنی بخشی از پسرها هم از خودشان چیزی ندارند و صرفاً دلخوش هستند به دفعات و مواردِ سکس شان. حال نمی دانم این حقیقتِ ساده چرا سبب شد که تو آمپر بترکانی و
فحاشی کنی. نظر من همین است که اینجا می بینی. بدفهمی ات رفع شد؟ اگر چیزی خلافِ این در چت می بینی گفته باشم، حتماً به یک چشم پزشکِ حاذق مراجعه کن!
راستی! من هر چه فکر کردم نفهمیدم رو چه حسابی این جمله را نوشتی و اساساً منظورت چه بود:
"باور کن قصد توهين به تو را ندارم چون ميدانم تنها نيستي."! من تنها نیستم؟ یعنی چی؟
و در آخر: اینکه سعی می کنی مادر خوبی برایِ دخترت باشی واقعاً عالیه! اینو جدی میگم! فقط پیشنهاد میکنم که این نقش گیس سفیدی (بر وزنِ ریش سفیدی) را تمام کنی و اجازه بدهی این به قولِ تو جوانها خودشان مشکلاتشان را حل کنند!
کامنتِ سوم مهشید
...
کامنتِ چهارم مخلوق
تعجب نمی کنم که خوشت نیامد!
اگر در برابر انتقادهایِ من جز این برخوردی می کردی، باید بخاطر اشتباه در تشخیص شخصیتِ تو خودم را تنبیه می کردم.
ماجرایِ خودکشی قبلی را هم بطور ضمنی در یادداشتی در همین وبلاگ نوشته بود. مطمئناً تو نه دلسوز سوفیا هستی و نه می فهمی مصلحتِ او چیست.
هر وقت یاد گرفتی که هیچکس نسبت به خودش دلسوزتر از خودش نیست بعد بیا اینجا دایه یِ مهربان تر از مادر برایِ سوفیا بشو!
تاسف انگیز است که در اینجا بگویی او اگر می توانست برایِ خودش تصمیم بگیرد و مشکل خودش را خودش حل کند، خودکشی نمی کرد! نتیجه یِ این قبیل آه و ناله ها همین هم می شود که امثالِ تو با هزار ادعایِ گزاف در دوستی، بیایی و او را بطور ضمنی تحقیر کنی.
مشکل سوفیا و اتفاق تلخی که برایش افتاده بود فقط و فقط به خودش ربط داشت و نه به وبلاگستان. چیست نتیجه یِ طرح کردنِ این ماجرا در فضایِ مجازی جز همین کولی بازیهایِ مهشیدی در لباس مهر؟ نتیجه یِ نهایی کشاندنِ این ماجرا به وبلاگستان جز خودزنی چه بود؟ به هیچکس نباید اجازه داد که درباره یِ زندگی خصوصی آدم اظهار نظر کند و اول از همه هم خودِ آدم باید مواظب باشد تا مسائل خصوصی اش را به فضایِ مسموم وبلاگستان نکشاند. الان ولی چه اتفاقی افتاده؟ هر کس در موردِ خانواده ی او و خودش نظری داده است. این چیزی ست که سوفیا می خواست؟
من در دوستی با این دختر هیچ ادعایی نداشته ام ولی شک ندارم تو با همه یِ ادعاهایت، نقش خاله خرسه را بازی کردی. یکبار دیگر کامنت هایت را در اینجا بخوان و ببین تا چه حد تصویری قیم مآبانه از خودت نسبت به این دختر ارائه داده ای!
هیچکس نیازی به کمکِ تو ندارد. بهتر است به فکر خودت باشی!
Menu

 

 

Archive

 

Possibilities